مات و مبهوت نگاه آینه من بیزاری
قرص اعصاب نبردِ من و این بیماری
مرده بودم نکند خواب پریشان دیدم
باز کابوس و پریدن من و شب بیداری
پرده ها باز ، اتاقی که تو را کم دارد
حال ناخوش شده با روز و شبی تکراری
یک خیابان ته این پنجره ، نم نم باران
پشت این شیشه منم یک پسر سیگاری
یک قلم کاغذ و شعری که در آن می رقصد
روی میزی که نوشتم سر خط مختاری
روی دیوار هنوزم تو به من می خندی
توی قابی که در آن چشم خماری داری
آرزویم شده مردن ، وسط رؤیایم
روی قبرم تو خودت شاخه گلی بگذاری
قرص اعصاب نبردِ من و این بیماری
مرده بودم نکند خواب پریشان دیدم
باز کابوس و پریدن من و شب بیداری
پرده ها باز ، اتاقی که تو را کم دارد
حال ناخوش شده با روز و شبی تکراری
یک خیابان ته این پنجره ، نم نم باران
پشت این شیشه منم یک پسر سیگاری
یک قلم کاغذ و شعری که در آن می رقصد
روی میزی که نوشتم سر خط مختاری
روی دیوار هنوزم تو به من می خندی
توی قابی که در آن چشم خماری داری
آرزویم شده مردن ، وسط رؤیایم
روی قبرم تو خودت شاخه گلی بگذاری