روشنفکر فصل های سخت


روشنفکر فصل های سخت

امروز هشتادمین زادروز بهرام بیضایی ، بزرگ نمایشنامه‌نویسی و تئاتر و سینمای ایران است. او که اگر نبود شاید برای همیشه ادبیات و نمایشنامه نویسی و سینما و تئاتر ایران چیزی کم داشت و بدهکار خودش می شد

قانون-میراقربانی فر

در این ویران سرا بنگر که برآورده ای،ویرانگران را نمی‌بری چون دستیاران تواند؛ دشمنی تو همه با آنان است که پشت ناخن چیزکی می سازند. ویرانگران خوش می‌خورند و خوش می خسبند و سال به صد می‌برند و آنان که بایست چیزکی بسازند نوجوان می میرند.چرا بد دهنان، زبان دراز دارند و نیکان خاموشند؟ نیکان از نیکی نه دست به سنگ می‌برند و نه ناسزا را با دشنام همسنگ پاسخ می‌گویند. آه - نیکی چه بد است.

دیباچه نوین شاهنامه ، بهرام بیضایی

قصه ای می شنوم، یا ما خود قصه ای هستیم. امروز هشتادمین زادروز بهرام بیضایی ، بزرگ نمایشنامه‌نویسی و تئاتر و سینمای ایران است. او که اگر نبود شاید برای همیشه ادبیات و نمایشنامه نویسی و سینما و تئاتر ایران چیزی کم داشت و بدهکار خودش می شد. بهرام بیضایی در پنج دی سال 1317 در تهران زاده شد. خانواده اش اصالتی کاشانی داشتند و به روایت خود بیضایی در کار تعزیه بودند. بهرام بیضایی در خانواده ای فرهنگی چشم به جهان گشوده بود و دیگر شاید عجیب نبود که روح سرگشته و در پی جست‌وجوی او همواره چنان کودکی در پی یافتن و خواندن باشد. در سال های آخر دبیرستان دو نمایشنامه با زبان تاریخی نوشت اما همان قدر که شوق نوشتن و خواندن داشت ، انگار نشستن پشت نیمکت های کلاس‌های درس از دبیرستان تا دانشگاه دلزده اش می کرد. بهرام از مدرسه می‌گریخت ودر سینه کلوب فیلم تماشا می‌کرد. همین زمان با کاروسرگذشت صادق هدایت آشنا شدواز او تاثیر گرفت. سپس‌ از رشته ادبی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران کناره گرفت؛ ولی حاصل پژوهش‌هایش را به صورت کتاب نمایش در ایران چاپ کرد که یگانه منبع مهم تاریخ نمایش ایرانی شد. انگار نمی‌توانست یک جا آرام بگیرد و بیش از آن او حالا می دانست آن چه می خواهند در دانشگاه به او بیاموزند را بسیار بیشتر و پیشتر و بهتر آموخته است، پس او که پس از معافی از خدمت سربازی در قرعه‌کشی و یک سال ماندن پشت کنکور و شاهنامه خواندن دانشجوی ادبیات فارسی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شده بود، با استادان نساخت و درس را ناتمام رها کرد و تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته ادبیات ناتمام گذاشت و در سال ۱۳۳۸ به استخدام اداره کل ثبت اسناد و املاک دماوند درآمد. در سال ۱۳۴۱ به اداره هنرهای دراماتیک که بعدها به اداره برنامه‌های تئاتر تغییر نام داد، منتقل شد. در این سال پژوهش‌های نمایش در ایران را در مجله موسیقی چاپ کرد. در سال ۱۳۴۴ با «منیراعظم رامین‌فر» ازدواج کرد که حاصل این ازدواج سه فرزند به نام‌های نیلوفر متولد ۱۳۴۵، ارژنگ متولد ۱۳۴۶ (در سه ماهگی درگذشت) و نگار متولد ۱۳۵۱ است. او را باید یکی از پایه گذاران و اعضای اصلی کانون نویسندگان ایران در سال ۱۳۴۷ دانست که درسال ۱۳۵۷ از آن کانون کناره گیری کرد. و در نهایت در سال ۱۳۴۸ بود که به عنوان استاد مدعو با دانشگاه تهران همکاری کرد.حالا دیگر همه می‌دانستند آن مدرک نیمه تمام و رها کردن دانشگاه حداقل برای بیضایی سودمند بوده است.در سال ۱۳۵۲ از اداره برنامه‌های تئاتر به دانشگاه تهران به عنوان استادیار تمام وقت نمایش دانشکده هنرهای زیبا و مدیریت رشته هنرهای نمایشی انتقال یافت. در سال ۱۳۶۰ و در میانه جدل‌های موسوم به انقلاب فرهنگی و دوران تعطیلی دانشگاه و پس از بیست سال کار و تلاش برای هنر و ادبیات این سرزمین از دانشگاه تهران اخراج شد. در سال‌های ۱۳۶۴ تا ۱۳۶۶ خانواده‌اش ناگزیر به مهاجرت از ایران شدند در حالی که خودش هنوز دل در گرو خاکی داشت که برای سرپا نگاه داشتن تاریخ و هنر و ادبیاتش بی‌وقفه تلاش کرده بود. در سال ۱۳۶۵ پدرش استاد نعمت‌ا...(ذکایی)بیضایی مرحوم شد و بیضایی پدری که بخشی از آن چه آموخته بود وابسته به کتاب‌ها و آثاری بود که در خانه او یافته بود را از دست داد. پدرش شاعری آرانی بود و برای پسر اندوخته ای به غیر از کتاب و اندیشه‌هایش باقی نگذاشته بود.بهرام بیضایی در سال ۱۳۷۱ با مژده شمسایی ازدواج کرد . فرزند آخرش نیاسان در سال ۱۳۷۴ متولد شد. در سال 1375 به دعوت پارلمان بین المللی نویسندگان در استراسبورگ اقامت کرد اما دوری از وطن را زیاد تحمل نکرد و یک سال بعد به ایران بازگشت و کار بر روی نمایش بانو آئویی نوشته میشیما یوکیو را پس از هجده سال دوری از صحنه آغاز کرد. در همان سال‌ها که امید می‌رفت با روی کار آمدن دولت اصلاحات بهرام بیضایی بار دیگر به هنر و سینمای ایران بازگردد اما خبر درگذشت مادر این بار بخشی از زندگی بهرام بیضایی شد. مادرش نیره موافق، در سال ۱۳۸۰ فوت کرد. بیضایی پدربزرگ و مادربزرگ پدری خود را ندیده بود اما پدربزرگ و مادربزرگ مادریش در زمان او حیات داشتند و در شخصیتش تاثیرگذاشتند. مادربزرگش برای او و خواهر یک سال بزرگ‌ترش قصه می‌گفت، از جمله داستان امیر ارسلان و داستانی که بعدها بیضایی آن را به صورت نمایشنامه «سلطان مار» نوشت. در سال‌های کودکی بیضایی، پدرش به زندان افتاد و تا محاکمه و تبرئه بشود دچار سل شد و این سالیان برای خانواده به تنگدستی و دشواری گذشت.بهرام بیضایی در همه ان سال‌ها گوهری را درون خود پرورش می‌داد که شاید حالا و در هشتاد سالگی‌اش کمتر کسی می‌تواند منکر وجود باارزش او برای ادبیات و تئاتر و سینمای ایرا ن باشد. از هنرهای غیرقابل انکار بهرام بیضایی در نگارش نمایشنامه‌هایش یکی این است که حقایق تاریخی که با صورت‌های اسطوره‌ای، داستان ها و اشکال هنری، فراهم می‌آورد، گاهی با فرو ریختن زمان و مکان و انطباق ادوار تاریخی، می‌خواهد بگوید که گذشته، تصویر دیگر و تمثیلی استعاره ای از حال است. گر چه بیضایی معتقد است که ما تاریخ را باخته ایم. علت های باختن تاریخ را در تعصب، ناآگاهی و عدم وحدت می‌داند و حتی ملتی را که مصرف کننده غرب است، به نوعی بازنده تاریخ می‌داند. در این میان هیچ کس برنده نیست. گرچه شیخ شرزین کور و کشته می‌شود، ولی شروح الظفر نیز در آتش می‌سوزد. بهرام بیضایی با همه این خصوصیت‌ها و نگاهش به تاریخ اما در تمام آثار نمایشی‌اش؛چه در تئاتر و چه در سینما ، انسان امروز است. او در پس خوانش آن چه تاریخی می نمایدمسائل اجتماعی روز را مطرح می‌کند. اما زبانش،هیچ‌گاه زبان عوامانه نیست و به همین دلیل از سوی برخی حتی از منتقدان نیز متهم می شود که برای همه جامعه نمی‌نویسد. اما سوال اینجاست که چرا هنرمندی پیشرو و شاید تنها روشنفکر حقیقی ایرانی باید توسط همه آدم‌های جامعه فهمیده شود. هنرمند باید بدعت‌گذار باشد و روشنفکر باید پیشرو و پیشگام باشد. بهرام بیضایی این هر دو خصیصه را به تمام دارد. بهرام بیضایی شاید تنها کسی باشد که اگر بخواهی در تاریخ معاصر ایران به صورت قاطع روشنفکر بدانی، لایق این عنوان باشد. و همواره نشان داده است که حرکت در سطح سلیقه عوام، لزوما به معنای هنر نیست.در این میان اما جدا از همه ویژگی های بهرام بیضایی، به عنوان نمایشنامه‌نویس و فیلمساز؛ با مرورکارنامه کاری او ، زندگی اش و فراز و نشیب‌هایی که به ناروا بر کار و زندگی او تحمیل شده است، نهایت ایستادگی انسانی را در او شاهدهستیم . بهرام بیضایی هیچ گاه از شکست نهراسید و از تجربه خسته نشد و هیچ‌گاه هنر را محدود به این موضوع ندانست که فقط در میانه بایستد. آن چه این استاد مسلم زبان تاریخ به نسل امروز می آموزد فقط یافتن و درک اساطیر و تاریخ ایران و انطباق آن با زندگی روزمره نیست. او به نسل های پس از خود کار ، تلاش ، امید و عشق به ایران و زبان فارسی و هویت فرهنگی و حفظ سنت تاریخی را آموخته است. آن چه بهرام بیضایی از خود جلوه گر کرده است شاید در یک کلام، راز ماندگاری انسان باشد.
و در این میان ، ما می مانیم و آرزویی که ای کاش بهرام بیضایی هزارسال بماند برای تاریخ و فرهنگ و هویت ایرانی و باز برای‌مان از زن پشت «پرده نئی» بگوید و «عالیه » را دوباره بفرستد به قلب حادثه تا روایت «اشغال» ایران را برای ما و «شهرزاد» را بفرستد تا «هزارویک شب» بند بزند بر دستان شاهزاده جوان و تا دوباره از ما برای ما بگوید تا از خود بپرسیم، قصه ای می‌شنویم یا ما خود قصه ای هستیم. حالا بهرام بیضایی 80 ساله شده است و آرزوی طول عمر ، آرزویی از عمق وجود هر دوستدار فرهنگ ایرانی است اما نباید از یاد ببریم که او گنجینه‌ای ارزشمند از نمایشنامه ، کتاب ، فیلم و مهم‌ترین از همه پژوهش های تاریخی و فرهنگی از خود به جای گذاشته است که حالا شاید روزگاری تنها میراث بهرام بیضایی برای بازماندگانش نباشد. آن‌چه بیضایی کرده و در ادامه مسیرش می‌کند ، گنجینه ای ارزشمند برای تاریخ ایران است چنان که بهرام بیضایی خود نیز گنجینه ای گرانبها برای هنر این سرزمین است. برای به پایان بردن این جریده شاید بهترین توصیف، تبریک زادروز بیضایی به قلم مرحوم اکبررادی ، از بزرگان هنر و ادبیان ایران باشد، که در مدح بیضایی نوشته بود: «بهرام، امروز می خواستم زاد روز تو را به عنوان یک چهره ماندگار معاصر شادباش بگویم، دیدم این «چهره ماندگار» هر چند ترکیب مهتابی قشنگی است، این چند ساله مدال مستعملی شده است که فله‌ای به سینه بندگان خدا نصب می کنند و ایضا برای محتشمان این حوالی ما ستاره رنگ پریده ای است که فله ای به دوش اهل هنر می زنند. من لوح «مرد فصل‌ها»ی صحنه ایران را به لفظ و نمادین به تو تقدیم می‌کنم تا حریم «بقعه» ما را به شعله ایمان و مهر منور کنی و به روح صحنه ما رستگاری جاودانه ببخشی . بهرام عزیز، بیضایی بینوای من، اینک در این روز آبی و در نهایت خرسندی افتخار دارم که از سالروز ولادت انسانی یاد کنم که برکت خاندان تئاتر ماست و عزت اصحاب سرسپرده آن در این‌که به احترام او (که تویی) از جا برخیزند و پیش پای تو مخلصانه کرنش کنند. زیرا که برقله‌های درخشان فرهنگ ایران میلاد یک درام نویس بزرگ برای فخر ملتی کفایت است».

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه فرهنگی و هنری

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید
منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


دانلود آهنگ خاص و بی نظیر اجتماعی سارینا از شاهین نجفی