شاید سر اگر به دشت غم بگذارم
دست از سر چشم های تو بردارم
آنقدر گرفتار و اسیرم که تو را
سخت است که حتی به خدا بسپارم
لب های تو جام باده های ابدی است
این مستی جاودانه را خوش دارم
غیر از تو در این سینه کسی هست مگر
از هر چه که هست جز غمت بیزارم
هر جا که تو باشی به تو بر میگردم
ای نقطه ی صفر گردش پرگارم
روزی که از اندوه تو مردم شاید
دست از سر چشم های تو بردارم
دست از سر چشم های تو بردارم
آنقدر گرفتار و اسیرم که تو را
سخت است که حتی به خدا بسپارم
لب های تو جام باده های ابدی است
این مستی جاودانه را خوش دارم
غیر از تو در این سینه کسی هست مگر
از هر چه که هست جز غمت بیزارم
هر جا که تو باشی به تو بر میگردم
ای نقطه ی صفر گردش پرگارم
روزی که از اندوه تو مردم شاید
دست از سر چشم های تو بردارم