معرفی مجموعه داستان دندیل نوشتهی غلامحسین ساعدی
این جا رو میگن دندیل، همه گشنه و محتاج یک لقمه نون که وصلهی شکم بکنن و لاشههاشونو اینور و اونور بکشن. نوشته معرفی مجموعه داستان دندیل نوشتهی غلامحسین ساعدی اولین بار در نت نوشت. پدیدار شد.
“این جا رو میگن دندیل، همه گشنه و محتاج یک لقمه نون که وصلهی شکم بکنن و لاشههاشونو اینور و اونور بکشن.”
“دندیل” نام مجموعه داستان کوتاه از “غلامحسین ساعدی” نویسندهی ایرانی است. این مجموعه چهار داستان کوتاه به نامهای “دندیل”، “عافیتگاه”، “آتش”، “من و کچل و کیکاووس” دارد. داستان اول به نام “دندیل” طولانیترین داستان این مجموعه است. راوی دانای کل است. “دندیل” روایت زندگی مردمانی در محلهای به همین نام است. محلهای که در آن فقر بیداد میکند. در ادامه با معرفی مجموعه داستان دندیل با نت نوشت همراه باشید
بیشتر بخوانید: تحلیل کتاب آشغالدونی اثر غلامحسین ساعدی
مجموعه داستان دندیل نوشتهی غلامحسین ساعدی “و در کجای این وهم به آرامش روح خوش آمد می گوییم!”
برای آغاز معرفی مجموعه داستان دندیل باید گفت در محلهی دندیل تمام دغدغهی مردم در طول شبانه روز تنها به پیدا کردن نان میگذرد. زندگی ابعاد دیگری ندارد. سراسر فقر و بدبختی و سیاهی است. تا اینکه با حضور دختری به نام “تامارا” اوضاع دگرگون میشود. قرار است آمریکایی نظامی وارد این محله شود و مردم برای حضور این آمریکایی سعی میکنند محله را دگرگون کنند. جوی آب را تمیز میکنند، محله را چراغانی و گلکاری میکنند. اما حضور جغدی در داستان پیشاپیش خبری از اتفاق نه چندان خوبی میدهد. این داستان به نظر میرسد که پیش از این که بخواهد زندگی این مردم را به تصویر بکشد حامل پیامی انتقادی به حضور آمریکاییها، حمایت قانون از اعمال خلاف آن ها و سوء استفادهی آن ها از مردم در تمام ابعاد زندگی است.
بیشتر بخوانید: معرفی مجموعه داستان ترس و لرز نوشتهی غلامحسین ساعدی ؛ وهمِ نگاهِ به غیر
“این جا رو میگن دندیل، همه گشنه و محتاج یک لقمه نون که وصلهی شکم بکنن و لاشههاشونو اینور و اونور بکشن.”
داستان دوم از مجموعه داستان دندیل “عافیتگاه” نام دارد. داستان حضور یک خارجی به نام “کاف” در شهری در حاشیهی “رودخانهی موند” است. او که به جمعآوری اطلاعات مردم بومی مشغول است به دلیل بالا آمدن آب رودخانه نمیتواند به کشور و شهر خود برگردد. تا اینکه کم کم با کمک ناخدا خود را به زندگی مردم بومی عادت میدهد و گویی یکی از آن ها میشود. آب رودخانه پایین میآید، راه باز میشود اما به نظر میرسد خارجی خیال بازگشت ندارد. تصویری که “غلامحسین ساعدی” از زندگی این مردم منعکس میکند بسیار اندک است. شخصیت پردازی در این داستان نمیبینیم. حتی شخصیتهای داستان اسم هم ندارند. تنها گاهی برخی از شخصیتها را فراخور شغل شان میشناسیم مانند پستچی، ناخدا.
بیشتر بخوانید: تحلیل کتاب عزاداران بیل نوشتهی غلامحسین ساعدی ؛ “زندگی در متن خرافه”
داستان سوم از مجموعه داستان دندیل به نام “آتش” داستان خانوادهای است که برادر خانواده دچار سانحهی رانندگی شده است. برادرهای دیگر به اصرار او را از بیمارستان برای مراقبت بیشتر به خانه میآورند. بر اثر حادثهای خانه در همان شب آتش میگیرد و هیچ فریادرسی نیست. درونمایهی این داستان با سایر داستانهای این مجموعهی “غلامحسین ساعدی” متفاوت است. در این داستان مانند سایر داستانهای این مجموعه خبر از فقر نیست. خانواده متمول هستند و خانهای زیبا و پر از نور و گل دارند. اما در شب حادثه تنها میمانند و هیچ کس به داد آنها نمیرسد. همه تنها به فکر خود هستند. “غلامحسین ساعدی” در این داستان سعی در به تصویر کشیدن تنهایی آدمها را در برابر مسایل و مشکلات دارد. اما داستان بسیار شعاری و ضعیف در به وجود آوردن درونمایه عمل میکند و تنها یک خط شعار ماحصل این تلاش است.
داستان چهارم داستان سه نفر است که برای تهیهی فیلمی مستند به شهری کوچک در کنار دریای جنوب میروند. آن ها ابتدا به جرم جاسوسی دستگیر و سپس با کمک فرماندار و طبق قول و قرارهایی آزاد میشوند. در این داستان شخصیتهای اصلی داستان با کمک چند دیالوگ به ما شناسانده میشوند. درون مایه همچنان فقر فرهنگی و بیسوادی مردم است، و سواستفادهی افراد حاکم از این موضوع.
بیشتر بخوانید: پیمان هوشمندزاده عکاسی که برای عکس هایش داستان می بافد!
فضای حاکم بر چهار داستان از مجموعه داستان دندیل ساعدی، فقر، بی سوادی و رنج مردمی است که از ابتداییترین امکانات زندگی بی بهرهاند. و به دلیل این فقر مالی و فرهنگی به هر عملی برای بهبود اوضاع دست میزنند. بدبختی و مشقت بیشتری برای آن ها ایجاد میشود. شخصیتهای داستان “ساعدی” تنها گاه با نشانههای اندک برای ما ساخته میشوند و شخصیت پردازی به معنی ساخت یک شخصیت با جزییات وجود ندارد، گاه آدمها تنها تیپ داستانی هستند.
طبیعت، محله، محیط زندگی افراد به مانند شخصیت در داستان ها حضور پررنگ دارد. محلهی “دندیل” و ویژگی هایش نشان از درون مردم محله و نیازهای آنان دارد. “رودخانهی موند”، به مانند فردی از اهالی شهر پذیرفته میشود. مردم خلق و خوی آن را میشناسند و زندگی خود را بر اساس آن ادامه میدهند.
بیشتر بخوانید: رمان تهران شهر بی آسمان نوشتهی امیرحسن چهل تن
در داستان “آتش” از مجموعه داستان دندیل خانهی برادر خواهر و خانهی مرد همسایه نشان از تفاوتهای این دو خانواده و افراد محله با هم دارد. اما در داستان های ساعدی تماماٌ پیام و انتقاد اجتماعی و فرهنگی وجود دارد. انتقاد از وضع زندگی مردم، حق و حقوقی که به ناحق به خارجیها داده شده است. افراد قدرتمندی که با استفاده از قدرت خود و نیاز مردم آن ها را به بازی میگیرند. شاید اگر “ساعدی” بیش از دغدغهی پیام رسانی و انتقاد، قلم خود را معطوف به ساخت و پرداخت بیشتر شخصیتها و سایر جزییات داستان میکرد، قادر به خلق شخصیتهای به یاد ماندنی و یا فضای نابتر داستانی میشد.
“غلامحسین ساعدی” با نام مستعار “گوهرمراد” داستان نویس، نمایشنامه نویس، فیلمنامهنویس و پزشک ایرانی است که آثار بسیاری از او در زمینههای گوناگون به جای مانده است. او همواره در آثارش تصویرگر فقر و سایر معضلات اجتماعی و فرهنگی مردم این سرزمین بوده است.
بیشتر بخوانید: شازده احتجاب نوشتهی هوشنگ گلشیری
پاسخی بگذارید لغو پاسخ
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
دیدگاه
اگر جوابی برای دیدگاه من داده شد مرا از طریق ایمیل با خبر کن
نام *
ایمیل *
وبسایت
Current ye@r *
Leave this field empty