روزها رفت و خزان نیز گریزان شده است
رفت پاییز ودگر بار زمستان شده است
منم و شمع در این تیره شب یلدایی
درنبود تو مرا شام غریبان شده است
آسمان هم چو سپهر دل من ابر آلود
مثل من بغض گلو دارد وگریان شده است
شب یلدای مرا هجر تو طولانی کرد
کس ندانست مرا حال پریشان شده است
من در این عُزلتم و خاطرتو در نظرم
کان پریوش به کجا رفته و مهمان شده است
آه « سینا» که ترا بخت نکو یار نشد
می بخور, باده حریف غم دوران شده است
رحیم سینایی 10 خرداد1397
رفت پاییز ودگر بار زمستان شده است
منم و شمع در این تیره شب یلدایی
درنبود تو مرا شام غریبان شده است
آسمان هم چو سپهر دل من ابر آلود
مثل من بغض گلو دارد وگریان شده است
شب یلدای مرا هجر تو طولانی کرد
کس ندانست مرا حال پریشان شده است
من در این عُزلتم و خاطرتو در نظرم
کان پریوش به کجا رفته و مهمان شده است
آه « سینا» که ترا بخت نکو یار نشد
می بخور, باده حریف غم دوران شده است
رحیم سینایی 10 خرداد1397