برف زیبای سپید رقص کنـان بـا چنـان شوقی او در آسمان
مست رویـا که گـویی میرود از زمیـن بـر بلنـدای جهـان
می چرخید ومی آمد ز عرش بی خبـر سـوی زمین لامکان
ناگه آن که فرود آمد به جوی با گل و لای گردید هم آشیان
هـره خاشاک و خـار رو سیه دور ماند از آسمان بی کران
بی اراده در ره نزدیک و دور کو ابری تا دهد او را امــان
قــدر نعمت را ندانستن همی می بــرد نعمت در آن زمـان
مست رویـا که گـویی میرود از زمیـن بـر بلنـدای جهـان
می چرخید ومی آمد ز عرش بی خبـر سـوی زمین لامکان
ناگه آن که فرود آمد به جوی با گل و لای گردید هم آشیان
هـره خاشاک و خـار رو سیه دور ماند از آسمان بی کران
بی اراده در ره نزدیک و دور کو ابری تا دهد او را امــان
قــدر نعمت را ندانستن همی می بــرد نعمت در آن زمـان