تو را میکشیدم که یادم نری
همه چیز درباره پرطرفدارترین ماده مخدر این روزها؛ گل پانیذ میلانی سر که برمیگردانی، هر جا زیر آسمان این شهر راحتتر از نقلونبات پیدایش میکنی. مهم نیست کجا هستی، فقط باید اراده کنی تا سریعتر از آنچه فکر میکنی، به دستت برسد! چیزی که دربارهاش صحبت میکنیم، ماده مخدری است که اول دنیای واقعی را یک جور عجیب و غریب نشانت میدهد و بعد...
همه چیز درباره پرطرفدارترین ماده مخدر این روزها؛ گل
پانیذ میلانی
سر که برمیگردانی، هر جا زیر آسمان این شهر راحتتر از نقلونبات پیدایش میکنی. مهم نیست کجا هستی، فقط باید اراده کنی تا سریعتر از آنچه فکر میکنی، به دستت برسد! چیزی که دربارهاش صحبت میکنیم، ماده مخدری است که اول دنیای واقعی را یک جور عجیب و غریب نشانت میدهد و بعد گرفتارت میکند؛ گل! کافی است حدود یک ربع وقت بگذاری تا به راحتی آب خوردن به دستش بیاوری؛ اما باید بدانی الان دیگر مثل قدیم نمیتوانی با یک چرخ زدن در پارک محل یکیشان را گیر بیاوری. فروش مواد مخدر هم این روزها مثل همه چیزهای دیگر بهروز شده است.
این روزها برای فروشندههای مواد مخدر دیگر حضور در پارکها بهصرفه نیست و کمتر در سطح شهر آفتابی میشوند؛ اما کار برای جویندگان این مواد راحتتر شده. میتوانند در شبکههای اجتماعی که پیجهای پرطرفداری هم دارند، قیمت آخر معامله را ببینند و در ضمن از جزئیات کالای ارسالی هم مطمئن شوند! بعد هم کالای مورد نظر توسط خود شخص فروشنده که با ماشین در حال دور زدن و پیدا کردن مشتری است، برایشان سند میشود. البته بعد از آن هم در سامانه پیامکی باشگاه مشتریان عضو میشوند تا از جزئیات New Colletion و آخرین آخرها و تخفیفت ویژه مخصوص مشتریانی با عضویت طلایی بهرهمند شوند! البته هر منطقه فروشندگان مخصوص خود را دارد؛ یعنی به عبارتی، دست توی این کار زیاده شده و یک فروشنده نمیتواند محدودههای زیادی را سرویسدهی کند. البته تعداد مشتریان هم در این مسئله دخیل است. هر منطقه فروشندههای مخصوص خودش را دارد که در همان منطقه سرویسدهی میکنند. اگر هم یک مدتی فکر بازگشت از این خرید به سر خریدار بزند، فروشنده مهربان به شیوه بازاریابان مدرن دلیل این مدت وقفه در خرید را جویا میشود تا ببیند دلیل خاصی داشته که این همه مدت از او خرید نکرده، تا به رفع آن مبادرت ورزد!
«ماری جان» که بود و چه کرد؟
ماریجوانا که در فرهنگ عامه با نامهای علف و گل نیز شناخته میشود، ترکیبی از گیاه شاهدانه یا کانابیس است که به عنوان داروی فعالکننده روان یا داروی طبی نیز مورد مصرف قرار میگیرد. تتراهیدروکانابینول ترکیبِ موثر همه فراوردههای گیاه شاهدانه و عامل اصلیِ آثارِ سرخوشیآورِ آن است. هرقدر تیاچسی این ماده بالاتر باشد، حالت سرخوشی و شادابی بعد از مصرف آن بیشتر میشود که به نسبت آن، دامنه قیمت متنوعی را از پکی 75 هزار تومان در مناطق شمالی شهر تا پکی هفت هزار تومان در مناطق حاشیهای شهر هم در اختیار خریدار میگذارد و این حق انتخاب را به خریدار میدهد که با توجه به طبقه اجتماعی و توان مالیاش دست به انتخاب بزند. البته هر پک برای مصرفکننده شاید کفاف چند روز را هم ندهد که نوع گرانتر آن مدل دستکاریشده ژنتیکی است که تیاچسی بالاتری دارد و نوعهای ارزانتر، همان گیاه شاهدانه سنتی دستکاریشده هستند که چندان اثری روی مغز نمیگذارند. البته نوع نامرغوب سنتی که دستکاری نشده هم اخیرا با اسپری تیاچسی در بازار عرضه میشود، اما این مدل به سرعت و شدت عمل میکند و حس بدی به مصرفکننده میدهد. این ماده در انواع گوناگون عرضه میشود و خریدار از همه جا بیخبر میتواند با توجه به ذائقهاش هرکدام را که برایش خوشایند بود، امتحان کند: کیک، کلوچه، معجون، حلوا، سیگار، دمکرده… و در این خصوص هیچ محدودیتی ندارد. میتوانید در هر شکل و هر رنگی که خواستید، دنیا را آرام آرام دود کنید.
بزن «روشن» شی
ماده مخدری که درباره آن صحبت میکنیم، تفاوت عمدهای با سایر مواد مخدر دیگر دارد. اولین تفاوت آن، در سطح اجتماعی این ماده مخدر نسبت به سایر مواد مخدر بین مصرفکنندگان است. پیشتر تصور عامه جامعه از ماده مخدر، تصویری سیاه و کدر بود. تصویری که معتاد فردی در قامت یک کارتنخواب ژولیده و ژندهپوش گوشه خیابان افتاده و درحالیکه نفسهای آخرش را میکشد، از رهگذران التماسگونه تقاضای کمک دارد. هر کس که به مواد مخدر اعتیاد پیدا میکرد، از جمع دوستان و خانواده طرد میشد و بعد از آن هم بسیار مفتضحانه به حیات خود ادامه میداد تا مرگش فرا برسد. در واقع مصرف مواد مخدر بین توده جامعه به عنوان یک امتیاز منفی تلقی میشد و تصور سیاهی در مورد آن وجود داشت. همین تصور هم باعث میشد رعب و وحشتی از مصرف آن به وجود بیاید که این مواد دستبهدست بین همه اقشار جامعه نچرخد و فقط عده محدودی که آسیبپذیری بالا و شرایط خاصی دارند، به مصرف آن گرایش پیدا کنند. در واقع انگار قبلتر، از توان مالی و وضعیت اجتماعی و چنین معیارهایی میشد حدس زد که فرد قابلیت و استعداد اعتیاد را دارد، یا در معرض خطر اعتیاد قرار ندارد. اما یکباره همه چیز تغییر کرد. کسانی که از این راه سود میبردند، متوجه نقاط ضعف این مواد در جامعه شدند و فهمیدند مواد مخدر بین همه اقشار جامعه پرطرفدار نیست، بلکه تنها قشری که بیشتر آسیبپذیر هستند، در معرض این اعتیاد قرار دارند و به این مواد گرایش نشان میدهند. به همین خاطر ماده جدیدی ابداع شد که نهتنها دیگر آثار ظاهری بر فرد نمیگذارد و ظاهر فرد را مثل کارتنخوابهای خیابان هرندی نمیکند، بلکه ظاهرا مغز را متمرکزتر و خلاقتر هم میکند. اینها استدلالهای بهظاهر قانعکننده و وسوسهانگیزی بود تا خیل جوانان و دانشجویان و زنان و… به جرگه مصرفکنندگان این ماده بپیوندند. از طرفی مصرف آن روزبهروز افزایش یافت و علت آن هم جایگاهی بود که این ماده در بین بچه درسخوانها و هنرجویان و قشر تحصیلکرده و حتی شاغل جامعه یافت. از یک طرف قبح و ترس از عواقب مصرف ماده مخدر با این استدلال ریخت و از طرف دیگر به بهانه متمرکز کردن و خلاقتر شدن، خیلیها این ماده را برای پیشبرد بهتر اهداف تحصیلی و کاری استفاده کردند. رفتهرفته مصرف این ماده تبدیل به عادتی باکلاس شد که بهانه مصرفکنندگانش نه مثل معتادان قدیم، بلکه اینبار پیشرفت و نمره بالا گرفتن بود. بنابراین مصرفکنندگان گل تبدیل به افراد باکلاس و روشنفکری شدند که برای ژست روشنفکری هم که شده، چند پکی به این سیگار خلاقکننده میزنند تا با این وسیله هر چه بیشتر دوز روشنفکریشان را بالا ببرند؛ اما با هر پک خیلی آرام بدون اینکه خودش بفهمد، قدم به راهی میگذارد که بازگشت از آن تقریبا غیرممکن است. و این دقیقا تفاوت اصلی این ماده با سایر مواد مخدر است. اینکه آنقدر آرام و بدون آنکه ردپایی از خودش به جا بگذارد، مبتلا به بیماری میشوی که تقریبا لاعلاج است. در صورتی که سایر مواد مخدر بهسرعت فرد را از زندگی ساقط میکردند و فرد رفتهرفته خودش شاهد سقوطش بود و میفهمید چه بلایی سرش میآید و در چه باتلاقی غوطهور میشود، اما اینبار بر خلاف سابق با غولی نامرئی روبهرو هستیم که برعکس توهم فاخر بودن به مصرفکننده میدهد که از پا انداختنش نیازمند قدرت اراده قوی برای مقابله با هیجان کورکننده آن است.
معتاد هم معتادهای قدیم
با جوانان مصرفکننده این ماده صحبت که میکنی، میبینی دلایلی که آنها را راغب به مصرف این ماده کرده، عموما نشان از عدم درک واقعی از آینده مصرف و بیمسئولیتی فردی در زندگی دارد. اینکه فردی نمیتواند یا نمیخواهد در برابر مشکلات به دنبال راهحل منطقی بگردد و فرار را به قرار و مبارزه ترجیح میدهد، باعث میشود به مصرف این مواد ترغیب شود تا شاید دنیا را در رویاهایش زیبا ببیند. دلیلی که اکثرشان برای مصرف پیش خودشان دارند، از یاد بردن مشکلات جورواجوری است که هر روز سر راهشان قد علم میکند. نکته جالب اینجاست که این ماده مخدر به نوعی مختص «بچه شاخ»هاست که آن را وسیلهای برای کلاس گذاشتن و خودنمایی میدانند. اما تنها مصرفکنندگان گل این افراد نیستند. مشتریانی که روزبهروز هم به تعدادشان افزوده میشوند، دانشجویان هستند. دانشجویان و حتی بعضی دانشآموزان هم جدیدا علاقهمند به مصرف این ماده شدهاند. دانشآموزان و دانشجویان دلیل مصرف خود را بالا رفتن تمرکز میدانند تا بتوانند نمره بالاتری بگیرند. آنها میگویند برای داشتن نمره بالا تحتفشار هستند و میخواهند به هر قیمتی که شده، در این رقابت نمره پیروز شوند و بالاترین نمره را بگیرند. به هر قیمتی. قدیمتر این رقابت نمره به مصرف قرص ریتالین ختم میشد که به دلیل محدودیت در عرضه و نحوه تحویل آن، که اکثرا در داروخانهها و با نسخه دکتر روانپزشک داده میشد، مصرفش کمکم از رونق افتاد. اما ریتالین باعث شد خیلی از دانشجویان شرطی شوند؛ یعنی اینکه تصور کنند بدون مصرف این ماده نمیتوانند از پس درسهایشان برآیند. زمان گذشت و کمکم ریتالین از چرخه دانشجویی خارج شد. حال امروزه با نسلی روبهرو هستیم که برای به دست آوردن نمره و ژست روشنفکری یا حتی بهتر کار کردن در محل کار، در واقع این را راهکاری برای «حل مشکلات» یافتند؛ مشکلاتی که وقتی هیچ راهکاری برایش پیدا نمیکنند، رو به مصرف این ماده میآورند. شاید کسانی که به قصد نمره آوردن گل میکشند، برایشان مهم نباشد چقدر از درس را فهمیدهاند و اصلا نمرهای که هیچ پشتوانه و آگاهی علمی نداشته باشد، به درد چه کسی میخورد؟ دسته بعدی هم ورزشکاران عزیز هستند که در باشگاههای ورزشی و به سبب ایجاد سرخوشی و شادی گرایش به مصرف این ماده پیدا میکنند تا بتوانند با قوای بیشتری ورزش کنند و قهرمان شوند. اما آیا قهرمان میشوند یا فقط فکر میکنند قهرمان شدهاند؟ متاسفانه این ماده توهمی به مغز میدهد که فرد واقعیت را هر طور بخواهد، تصور میکند، نه آنطور که وجود دارد.
چراکه نه؟
جو آنارشیستی و هنجارشکنانه اجتماعی نیز در شیوع این ماده، بهخصوص بین جوانان، چندان بیتاثیر نیست. دسته دیگری که به مصرف این ماده رو آوردهاند، عده کثیری هستند که همین اندک دلایل را هم ندارند. استدلال آنها «چراکه نه» است. از آنجایی که مصرف این ماده وفور پیدا کرده است، خیلی از افراد به واسطه کسانی که ظاهر مورد قبولی دارند و مورد اعتماد همه هستند، با گل آشنا میشوند. یا عده دیگری که تعدادشان هم کم نیست، در دانشگاه یا مدرسه یا به واسطه کسانی که در دانشگاه و مدرسه مصرف را یاد گرفتهاند، برای اولین بار این ماده مخرب مخدر را به دست میگیرند. استدلال این افراد که غالبا هم در مهمانی و جمعهای دوستانه اولین بار گل میکشند، این است که چرا وقتی مادهای کیف آدم را کوک میکند و هیچ ضرری هم ندارد و تازه در همه جای دنیا آزاد است، امتحانش نکنیم؟ اصلا مگر ما چه تفریحی داریم؟ چرا وقتی همه میکشند، من نکشم؟ یکذره هیجان که به جایی برنمیخورد. همان جمله معروف همین یک بار است. واقعا همین یک بار است؟
طفلی به نام شادی دیریست گم شده…
انگار «گل باز»های حرفهای هم با همین جملات جذاب سعی دارند خودشان یا بقیه را قانع کنند و نشان دهند دلایلشان چندان هم غیرمنطقی نیست. اما واقعیت این است که تنها در قالب خوشرنگولعابی با دلایل غیرمنطقیاش خودش را گول میزند. افسانه بزرگ نسل ما این است که بتوان شادی را هم خرید با ست به درب خانه ارسال کرد. شاید همین افسانه هم باعث جذب افراد به این مواد شد. همه میدانند این یک بازی تفریحی هیجانانگیز نیست. این شروع بازی بیپایان سیاهی است که تا از بین بردن آرام آرام سلولهای خاکستری مغز ادامه دارد. شاید هم اگر تفریحات واقعی بیشتر بود، اگر بهانههای شاد بودن اینقدر رویایی نبود، شاید دیگر کسی تلاش نمیکرد به دنبال شادی در عالم سیاه توهم بگردد. در عالم پوچ و واهی که فکر میکنی شاد هستی، ولی تنها چیزی که آنجا پیدا میشود، توهم شادی است، نه شادی…
راه بیپایان
فروشندگان مواد مخدر ادعا میکنند این ماده شما را سرخوش میکند و از هفت دولت خلاصتان میکند، اما تقریبا هیچ تاثیر ظاهری بر شما نمیگذارد. این جملات دقیقا همان جملاتی هستند که هنگام ورود شیشه به کشور هم گفته میشد؛ اینکه مادهای به بازار آمده که تمرکز را بالا میبرد و لاغر میکند، اما اعتیادآور نیست. اما این پایان ماجرا نیست. اگرچه ماریجوانا در بسیاری موارد کاربرد پزشکی دارد، اما با تجویز پزشک و به صورت کنترلشده مصرف میشود و در صورت مصرف بدون کنترل و تجویز پزشک قسمت آرامبخش مغز را فلج میکند و خود جایگزین آن میشود. به این معنی که مغز بهاصطلاح شرطی میشود و درنهایت قدرت آرام کردن را از دست میدهد و تنها با ماریجوانا این امر انجام میشود. در اوایل دوران مصرف و چنانچه فواصل بین استفاده کم باشد، هنگام مصرف حس سرخوشی و شادی برای فرد ایجاد میشود، اما بعدتر، وقتی وابسته شوی و بهاجبار مصرف بیشتر میشود، کمکم بدن نسبت به آن حالت اولیه سرخوشی بیتفاوت میشود و این حالت از بین میرود. آرامآرام مغز به وجود چنین مادهای عادت میکند و پس از مدتی کار به جایی میکشد که در عملکرد مغز اختلال ایجاد میشود و فرد باید این ماده مخدر را مصرف کند تا حالت عادی روزمره را که قبل از مصرف داشت، به دست آورد و چنانچه این ماده به مغز نرسد، فرد از حالت طبیعی خارج میشود و تبدیل به بیماری روانی میشود که قرص به او نرسد. عبارتی که خودمصرفکنندگان گل برای این حالت به کار میبرند، نه اعتیاد، بلکه اجبار به مصرف است. در واقع به نوعی از تلفظ این واژه دوری میجویند، اما واقعیت امر با تغییر واژهها تغییر نمیکند. این در حالی است که افراد تازهکار فکر میکنند میتوانند مصرف را کنترل کنند. البته بعضی از افراد هم تا جایی از پس کنترل مصرفشان برمیآیند، اما این کنترل تا یک جا ادامه پیدا میکند. از جایی به بعد، کنترل مصرف از دست فرد خارج میشود. شروع این وضع برای افراد با توجه به شرایط متفاوت است، اما قطعی است. این بازی تا جایی ادامه پیدا میکند که سلولهای خاکستری مغز کاملا از بین برود و این ماده مخدر جایگزینشان شود. جایی که دیگر راه بازگشتی از آن نیست. مغز فرد آرامآرام بدون اینکه خودش بفهمد، چنان به این ماده وابسته میشود که بدون آن قادر به هیچ کاری نیست. درست مانند یک بیمار روانی که قرصهایش به او نرسیده است و هیچ کاری هم از دستش ساخته نیست.
فروشندگان مواد مخدر ادعا میکنند این ماده شما را سرخوش میکند و از هفت دولت خلاصتان میکند، اما تقریبا هیچ تاثیر ظاهری بر شما نمیگذارد. این جملات دقیقا همان جملاتی هستند که هنگام ورود شیشه به کشور هم گفته میشد؛ اینکه مادهای به بازار آمده که تمرکز را بالا میبرد و لاغر میکند، اما اعتیادآور نیست. اما این پایان ماجرا نیست
چه باید کرد؟
وزیر کشور در سال 96 هزینه سالانه مبارزه با مواد مخدر را 150 میلیارد تومان خواند. او مهمترین مشکل این حوزه را ماندگاری پایین دوران پاکی معتادان و راهحل آن را فعالیتهای بیشتر سازمانهای مردمنهاد در این حوزه خواند.
ستاد مبارزه با مواد مخدر راهکارهای زیادی برای مبارزه با شیوع این مواد در جامعه اندیشیده و عملی کرده است. اولین راهکار محدودیت در عرضه و مبارزه با جرمهای سازمانیافته و انهدام باندها و شبکههای توزیع و عرضه و مبارزه با قاچاقچیان است. پس از دستگیری نیز احکام این دسته با رویکرد درمانمحور صادر میشود. قدم دوم نیز پیشگیری است. برای این مورد روی محیطهای خانواده و سالمسازی محیطهای آموزشی و کاری سرمایهگذاری میکند. برای درمان و افزایش ماندگاری نیز اقداماتی از سوی این ستاد صورت میگیرد تا آسیبهای این معضل کنترل شود و کاهش یابد. در این راستا سعی میشود کرامت انسانی افراد حفظ شود و نرخ شیوع اعتیاد هم پایین آید و ضمنا معتادان ساماندهی شوند و جرایم کاهش یابند و امنیت عمومی افزایش یابد. یکی از روشهای این ستاد در راستای این اهداف ورود سازمانهای مردمنهاد است. همچنین سعی شده تا موانع اجرایی مبارزه با مواد مخدر رفع شود و از طریق صدا و سیما نیز در این راه اطلاعرسانیهایی صورت گیرد.
رئیس گروه پیشگیری از اعتیاد سازمان بهزیستی، ماریت قازاریان، در گفتوگویی اذعان داشت: «متاسفانه جذابیت این مواد به قدری زیاد است که گویا ما در کارهای پیشگیرانه همواره عقب هستیم.»
اما این مشکل تنها مختص کشور ما نیست، بلکه یک مشکل جهانی است و هر کشوری حتی کشورهایی که این ماده مخدر یا برخی مواد مخدر دیگر در آنها آزاد است نیز در این حوزه راهکارهایی اندیشیدهاند. در اینجا بهاختصار با اقدامات برخی کشورها در حوزه مبارزه با مواد مخدر آشنا میشویم.
افزایش مسئولیتهای اجتماعی از طریق همکاری و توسعه اجتماعی و شرکت افراد در کارهای خیریه، ورزشهای همگانی، انجمنها، موسسات، کمیتهها، حمایتهای انگیزشی و… نیز جزو راهکارهای ستاد ملی مبارزه با مواد مخدر در آلمان است. از سویی سعی میشود مواد مخدر تنها در مصارف و صنایع دارویی مورد استفاده قرار گیرد تا از این طریق عرضه آن محدود شود.
وزارت بهداشت آلمان سعی میکند افراد ضعیفتر و در معرض خطر را رصد و کنترل کند و خدمات بهداشتی را به قدری افزایش دهد که دسترسی به آنها آنقدر زیاد باشد که فرد هرلحظه اراده به ترک مواد کرد، بهسرعت بتواند برای آن اقدام کند.آمریکا تمرکز اصلی خود را بر آسیبهای حاصل از مصرف این مواد گذاشته است، پس در این راستا سعی شده ابتدا آمار دقیقی از مصرفکنندگان و میزان مصرف آن به دست بیاید، بنابراین در مدارس نیز دانشآموزان کنترل میشوند تا علاوه بر جلوگیری از مصرف مواد سن اولین تجربه نیز به دست آید، تا بتوان با توجه به آن برنامهریزی برای مبارزه کرد. طبق این آمار در آمریکا دانشآموزان اولین مصرف خود را در سالهای 8، 9، یا 12 دبیرستان تجربه میکنند. برای این کار گروههایی موظف میشوند آمار دقیق به دست بیاورند و همچنین اطلاعات و آموزشهای آگاهیدهنده از جمله آموزش مهارت نه گفتن به افراد بدهند. این گروهها در تمامی فضاهای خصوصی از جمله مدارس، بیمارستانها، آرایشگاهها و… فعالیت میکنند. به مربیان و آموزگاران نیز یاد داده میشود تا چنانچه به مورد مشکوکی برخوردند، به این گروهها اطلاع دهند تا اقدامات لازم صورت گیرد. یکی از اصول این گروهها پیشروی با تغییرات اجتماعی است تا بتوانند سبک زندگی مطابق با استانداردها را کنترل کنند. یکی از روشهای القای زندگی استاندارد، بهخصوص به جوانان، فیلمها و موسیقیهایی است که دربردارنده این استانداردها باشند.
نقطه عطف توجه پلیس مبارزه با مواد مخدر آمریکا نیز جلوگیری از عرضه گسترده این ماده است، بنابراین با فروشندگان غیرقانونی و قاچاقچیان بهشدت برخورد میشود و مناطق مرزی با اقدامات فوق سختگیرانه رصد میشود.
کسب درآمد میلیونی با کاشت گل و گیاه در منزل!
آیا میدانید یک عده هستند که با صرف هزینه دو میلیون تومان آن هم در منزل خودشان و تنها با کاشت گل و گیاه و بدون هیچ تحرکی(!) صاحب درآمد میلیونی میشوند؟ البته به قیمت نابود کردن زندگی جماعتی از همه جا بیخبر! چند وقت پیش مصاحبهای با یکی از ساقیهای مواد مخدر در شبکههای اجتماعی دستبهدست شد که این ساقی جوان اذعان داشت که ماهانه دستکم هشت میلیون تومان از طریق فروش این ماده مخدر درآمد دارد. این ادعای جنجالی آن هم در این وضعیت اقتصادی ما را بر آن داشت تا با هر بدبختی هم که شده، حتی از زیر سنگ یکی از این ساقیها را بیابیم تا از مظنه بازار باخبر شویم. همانطور که گفتم، یافتن ساقی این روزها مثل قدیم نیست که با قدم زدن در پارک پیدایشان کنیم. اگر میخواهید با یک ساقی ارتباط مستقیم داشته باشید، باید از طریق دوست و آشنا و با پرسوجو پیدایشان کنیم. البته باب این اشتغال در فضای مجازی هم باز شده است، اما در اینستاگرام فقط امکان ثبت سفارش آنلاین و ارسال با پست درب منزل وجود دارد، نه ارتباط Face to Face.
بنابراین با هر جان کندنی بود، یکی از آنها را یافتم و به سر میز معامله کشاندم. این ساقی جوان اول کمی معذب بود، اما کمکم یخش آب شد و سر صحبت را باز کرد. وی در آخرین گفتههایش اذعان داشت که بذر ماری دو نوع indoor و outdoor دارد. البته نژادهای مختلفی از قبیل ایندیکا (آرامبخش) و ساتیوا (هیجانبخش) نیز برای این گیاه وجود دارد. در نوع indoor میتوان با سرمایهای اندک حداکثر دو یا سه میلیون تومان، تمامی وسایل و ملزومات کاشت و داشت و برداشت گل را فراهم آوری، اما نگهداری الان بسیار سخت و نیازمند بذل توجه فراوان است و البته بسته به نوع بذر و هزینهای که میکنی، متفاوت است. ممکن است کسی سه ماهه 10 میلیون سود کند و کسی که ناشی باشد، دو میلیون هم نتواند برداشت کند. به دلیل نوسانات بازار ارز، قیمت گل هم گران شده، بنابراین این روزها خیلیها یک گلدان گل لب پنجره دارند که هم به زیبایی بصری کمک میکند و هم مصرف شخصی افراد را تامین میکند و هم راهی برای خودکفایی و درآمدزایی است. این روش بیشتر مختص شهرهای بزرگ و خانههای آپارتمانی است. اما افراد تنبل هم هستند که رغبتی به خوداشتغالی ندارند و ترجیح میدهند یک گوشه موادشان را بکشند و کاری به این کارها نداشته باشند.
رئیس جهاد کشاورزی استان کهگیلویه و بویراحمد گفته: «فردی با عنوان اشتغالزایی برای مددجویان، از کمیته امداد تسهیلاتی در حدود چهار میلیون تومان دریافت کرد و با این تسهیلات گلخانه گیاه مخدر ماریجوانا کاشته است.»همانطور که مشاهده فرمودید، این مدل مربوط به جاهای خوشآبوهواست، چراکه در مدل Outdoor (که بیشتر شبیه گروه مافیا و مزرعه باب مارلی است)، باید یک مزرعه یا تکهای زمین را برای این کار اختصاص داد. البته این مدل همینطور دیمی رشد میکند و نیاز به نگهداری ندارد. یعنی یک عده با 500، 600 تومان یا اندکی بیشتر راحت صاحب درآمد 20 میلیون تومان در ماه میشوند. به همین سادگی!
زنگ خطری برای همه جامعه
شاید در ظاهر امر به نظر برسد تنها مصرفکننده است که زیان میبیند، اما در واقع باید از دور ایستاد و تماشا کرد که چطور هر دو طرف آرامآرام خودشان را دود میکنند. اولین و بزرگترین سرمایهای که در این راه از بین میرود، سلامتی است. متاسفانه روزبهروز به تعداد کسانی که فکر کسب درآمد در این راه هستند، افزوده میشود. کسانی که در پیتزافروشی و اینستاگرام و دوردورزنان در خیابانها این ماده مخدر را به فروش میگذارند و به خیال خودشان به هیچ کس هم آسیبی نمیرسانند! وسوسههای تحریککننده درآمد کلان بدون زحمت آن هم با وجود فشارهای اقتصادی در وضعیت اقتصادی سخت و آمار فزاینده بیکاری وقتی کار دیگری هم بسیار سخت یافت میشود، افراد را به فکر رفتن به چنین راهی میکشاند. شاید اگر مجال کار مناسبتری بود، یا حتی وقت آزاد کمتری داشتند، برای قدم گذاشتن به این راه کمتر وسوسه میشدند، اما در هر صورت، این شغل (اگر بشود اسمش را شغل گذاشت) آنقدر ناامن و متزلزل است و باید با خطرات مختلفش سروکله زد که نمیتواند برای مدت طولانی منبع درآمد ثابت فرد باشد و بشود از بابت آن خیال راحتی داشت. آنهایی که از این راه پول درمیآورند، دیر یا زود باید با این واقعیت روبهرو شوند که حتی اگر در بهترین حالت خوششانس باشند و عکسشان جزو دستگیرشدگان، تیتر یک رسانهها نشود، نمیتوانند تا ابد در این راه سیاه دنبال نور باشند. در این بین عده زیادی دستگیر میشوند و عدهای دیگر ترس از دستگیر شدن راحتشان نمیگذارد.
منبع چلچراغ 749