توبمان...


توبمان...

روزی دیدم جوانی قد برافراشته تنهابرگوری نشسته موی سیاه وصاف وپریشانش,جوگندمی گشته واشک درچشمانش حلقه بسته دیشب درگور سردوخاموشم خواب بوی تورادیدم وای که تعبیر خوابم چه زودبه حقایقشاعر:تابان کریم زاده

روزی دیدم جوانی قد برافراشته تنهابرگوری نشسته
موی سیاه وصاف وپریشانش,جوگندمی گشته واشک درچشمانش حلقه بسته
دیشب درگور سردوخاموشم خواب بوی تورادیدم
وای که تعبیر خوابم چه زودبه حقایق پیوسته
منکه زلیخاشدمویوسفم نامش تابلاد عشاق جهان رفته
فرصت جوان شدن رابه این زلیخاندادفلک
این چنین شدجای تومشت ها خاک درآغوشم خفته
منکه رفتم توبمان ای جهان محسوراز خنده ات
توبمان خاک وطن رابه نیک نامی ات آباده کن
توبمان که تابان دیر وقتی است ازیادهارفته....

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


هیچگاه موز و تخم مرغ را باهم نخورید