اگر می دانستیم
( کیستیم و..... چه هستیم )
و که هست ،
رازدارعظیم منیر سپهر ملکوت ؟؟ !!!!
حی لایزال
گنجینه ی بی تکلم معارف
نور، سپیده دم ، روشنایی ، عشق
شعور، خرد ، آگاهی ،آگاهی ....
سهل و ممتنع
لب فرو می بستیم و ، دست می شستیم ؛
ازواژه ، از تکلم ، از بیان ،
ازاین همه گفتاربی هوده ی بی دلیل
ازقیل وقال و، جاروجنجال وگریزوگریز...
ازمرز، دیوار، قفل ، خاطره
سبقت مجاز
دایره ی ملال
خانه برمیگزیدیم ؛
درژرفنای پرفروغ سکوت
جدال ها همه از کژفهمی ست
باکارآگاه وپلیس وزندان ....
*
دراین قاعده ی ترس ( کلاف من و ما )
چه طرف بربسته کسی ،
ازاین همه ترفند ،ازاین همه فریب و، خوف و خیال
دراین عصر پرملال مطنطن ، دراین جهان ناهنجار
جز دردنیست حکایت ما ،
آری
درمانده ایم به بن بست شومی ، به قصه ها
باهزار جراحت خونین به بال وپر
شب ، ظلمات ، ناآکاهی
افسون ، مرارت ، زوال ،زوال ، زوال .......