کاش میشد جا ماند در ایستگاه نخستین تپش
آنجا که عشق بی قرارانه انتظار می کشید
قلبی از جنس باران و پرزدن به استقبال گامهایم میشتافت
چمدانی احساس میفشرد دستهایت
چشمهایت مشتاق مقصدی مبهم ...
ایستگاه بعد و خلوتی مفلوک
می رفتی ...
زیر لب میخواندم
ایستگاه آخر ایستگاه قبل بود...
آنجا که عشق بی قرارانه انتظار می کشید
قلبی از جنس باران و پرزدن به استقبال گامهایم میشتافت
چمدانی احساس میفشرد دستهایت
چشمهایت مشتاق مقصدی مبهم ...
ایستگاه بعد و خلوتی مفلوک
می رفتی ...
زیر لب میخواندم
ایستگاه آخر ایستگاه قبل بود...