حریف


حریف

خوب میشد که اگر ما شدنت امکان داشت دست تقدیر ولی دست در این جریان داشت قصهء وصل من از مرگ جگرسوز تر است چونکه دلسنگ حریفی چو تو در میدان داشت اهل شعر و ادب و عشق نبودست کسی که اگر از تو جهانشاعر:محمد لالوی

خوب میشد که اگر ما شدنت امکان داشت
دست تقدیر ولی دست در این جریان داشت

قصهء وصل من از مرگ جگرسوز تر است
چونکه دلسنگ حریفی چو تو در میدان داشت

اهل شعر و ادب و عشق نبودست کسی
که اگر از تو جهان چند نفر یکسان داشت

خواستم در دلت ای عشق کمی جا بشوم
دیدم از بخت بدم چند تنی مهمان داشت

گفته بودی که ببر از سر خود یادم را
عشق هم درد قشنگیست اگر درمان داشت

مانده ام بین تو و چشم تر کوچه چه بود
که هزاران گله را در دل خود پنهان داشت

سروپایم همه اندوده به سرگردانیست
آنچه را وصل ندارد غم این هجران داشت

دوستانم همه از عشق تو منعم کردند
این بهاییست که یوسف پسر کنعان داشت

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


دیروقت خوابیدن مشکلی ایجاد می‌کند؟