شوخ طبعی های شاعرانه ی «باستانی پاریزی»


نویسنده: مجتبی احمدی (سوم دی ماه که گذشت، زادروز زنده یاد استاد «محمدابراهیم باستانی پاریزی» بود که به سال 1304 در پاریز استان کرمان به دنیا آمد. به همین مناسبت، مروری گذرا کرده ایم بر شوخ طبعی های شاعرانه او.) «مرا به گوشه این شهر، کلبه ای است حقیر چه کلبه ای، که در آن …

نویسنده: مجتبی احمدی

(سوم دی ماه که گذشت، زادروز زنده یاد استاد «محمدابراهیم باستانی پاریزی» بود که به سال ۱۳۰۴ در پاریز استان کرمان به دنیا آمد. به همین مناسبت، مروری گذرا کرده ایم بر شوخ طبعی های شاعرانه او.)

«مرا به گوشه این شهر، کلبه ای است حقیر

چه کلبه ای، که در آن از حیات گشتم سیر

نه کلبه، بل به حقیقت خرابه ای ست که نیست

به جز خرابه، مکان بهر مردمان فقیر

شکست خورده پی و هر شکاف در دیوار

به نام پنجره گردیده بهر باد مسیر

نه پنجره، که یکی روزنی چو چشم حسود

نیافته به همه عمر شیشه و تعمیر

زمین نم آور و دیوار و پایه اش مرطوب

فضاش تالی دریا به موقع تبخیر

نهاده بر طرفی تکه پاره ای ز گلیم

فکنده در طرفی، تخته پاره ای ز حصیر

گلیم نه، که تو گویی میانه غربال

حصیر نه، که تو گویی نمونه کفگیر»

(باستانی پاریزی، محمدابراهیم، مجموعه شعر «یاد و یادبود»، انتشارات علمی، چاپ اول، تهران، ۱۳۶۵٫)

این بیت های آغازین شعر «کلبه دانش آموز»، سروده استاد باستانی پاریزی است. شعر مربوط می شود به دوره جوانی او، و در حقیقت نامه ای است خطاب به وزیر فرهنگ وقت درباره قطع کمک هزینه تحصیلی اش، آن زمان که تازه برای تحصیل از کرمان به تهران می رود (سال ۱۳۲۵) و با سه تن از دوستانش در اتاقی به سختی زندگی را می گذرانند.

او البته به نوشتن مقالات و کتاب های تاریخی، بسیار بیش از شاعری معروف است، اما گاهی شاعری هم کرده و دو مجموعه شعر از سال های دور با نام های «یادبود من» و «یاد و یادبود» از او به یادگار مانده است. غزل او با مطلع:

«یاد آن شب که صبا بر سر ما گل می ریخت

بر سر ما ز در و بام و هوا گل می ریخت»

از مشهورترین شعرهای اوست.

باستانی پاریزی چندین سروده شوخ طبعانه دارد که البته اطلاق عنوان طنز به آن ها، خالی از تسامح نیست:

«با تلفن با دو لبش گفت وگو

کردم و دیدم که دلش رام بود

وعده یک بوسه ام از راه دور

داد ولی بوسه به پیغام بود»

یا

«پرسید یکی که: آخر آن دلبر مست

دانی به کدام حزب و مسلک پیوست؟

گفتم که: من این نکته ندانم، اما

در مکتب عشق و مهر، با ما که چپ است».

این قبیل سروده ها را می توان در گروه فکاهیات و مطایبات دسته بندی کرد. البته در بین همین سروده های او نیز، گاهی با نگاه و بیان رندانه و شوخ طبعانه و شیرینی مواجه می شویم که به طنز پهلو می زند:

«شیشه عینکت فتاد و شکست

چشم مستت سلامت ای سرمست!

من نگویم، تو خود بده انصاف

شیشه را دست مست کس داده است؟»

یا

«گویند بر رخت اثر سالک است و من

گویم خدا به حسن تو اعجاز کرده است

یعنی به گوشه رخ نازک تر از گلت

جایی برای بوسه من باز کرده است».

اما گاهی در شعرهای او رگه های محکم و شیرینی از طنز دیده می شود که اتفاقا مسائل اجتماعی را مورد توجه قرار داده است. شعر «کلبه دانش آموز» -علی رغم تلخی اش- یکی از آن هاست که با این ابیات به پایان می رسد:

«در این زمانه که سرور شود نفوس خبیث

در این محیط که والا زید وجود شریر

در این میانه که هرکس که او تملق گفت

بیافت از همه سو کار و منصب و توقیر

چرا نگردم دلسرد از پی تحصیل؟

چرا نباشم دلخور ز جور چرخ اثیر؟

عجب نباشد از این ماجرای ضد و نقیض

اگر موافق تدبیر ما نشد تقدیر».

البته، اگر روزی قرار باشد طنز را در نثر معاصر ایران بررسی کنیم، بی گمان باستانی پاریزی از سرآمدان این عرصه است و آثارش از بهترین نمونه ها که نوشته های تاریخی او با طنزی محکم و گیرا و منحصربه فرد گره خورده است. ضمنا همو بود که برای نخستین بار کتاب «پیغمبر دزدان» را به چاپ رساند که شرح و متن نامه های طنزآمیز شیخ محمدحسن زیدآبادی قارانی (نبی السارقین) است. این کتاب به سال ۱۳۲۴ در کرمان منتشر شد.

منبع : روزنامه اعتماد

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه سرگرمی

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


فیلم/ هواشناسی؛ بارندگی در کرمان شدید است؛ مردم خراسان جنوبی منتظر بارش‌های سیل‌آسا باشند