ای جوانی !!!!


ای  جوانی !!!!

ای جوانی ،اندکی با جان بیمارم بمان اشک من جاری نشو در چشم خونبارم بمان ای فروغ دیده ی چشمان خون افشان من روزگارم تار شد ، در دیده ی تارم بمان با تو ام ای غم ،تو بودی مونس تنهایی ام درشاعر:عباس انصاری (عارف)

ای جوانی ،اندکی با جان بیمارم بمان
اشک من جاری نشو در چشم خونبارم بمان

ای فروغ دیده ی چشمان خون افشان من
روزگارم تار شد ، در دیده ی تارم بمان

با تو ام ای غم ،تو بودی مونس تنهایی ام
در دل بشکسته و سیمای غمبارم بمان

ای نشاط نو جوانی از چه رو گردان شدی
شور وحال کودکی با ذوق سرشارم بمان

دست و جان می لرزد از نقصان پیری ای دریغ
زور و بازوی جوانی در تن زارم بمان

چون گلی پژمرده ام از هجمه ی باد خزان
رنگ سرخ گونه بر رخسار تبدارم بمان

همچو شمعی سوختم باشعله ی لرزان خود
کور سوی زندگانی بهر تیمارم بمان

(عارفا)دلخسته ام از گردش مینای دون
رخ متاب از من تو با بخت نگونسارم بمان

1397/10/28تهران


حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


ببینید | ماجرای پخش شدن عکس‌های نعیمه نظام دوست در ویلای کردان؛ غافلگیر شدن خانم بازیگر...