شهید حسن طهرانی مقدم به عنوان پدر موشکی جمهوری اسلامی ایران، بیشترین نقش را در توسعه صنعت موشکی جمهوری اسلامی ایران داشته است؛ موشکهایی که امروز با برد ۲ هزار کیلومتری، خواب راحت را بر چشمان دشمنان جمهوری اسلامی ایران حرام کردهاند.
«دانشمند برجسته»، «مدیر بلند همت» و «پارسای بیادعا» صفتهایی بودند که حضرت آیتالله خامنهای چند روز پس از شهادت «حسن طهرانی مقدم» در سال ۱۳۹۰ به او اطلاق کردند. بُرشهایی از زندگی این قهرمان کشورمان را در کتاب «مردی با آرزوهای دوربُرد» گردآوری شده است، در این کتاب آمده است:
داستان سی و دوم
یکی از جوانهای محققش طرح بلندپروازانهای داده بود. تشویقش کرده بود و از او خواسته بود تیمی جمع کند و مدتی روی امکانسنجی آن کار کند. بعد از چند ماه که جواب راضی کننده گرفته بودند پروپوزال طرح را دستش گرفته بود و برده بود توی جلسه فرماندهان. جز مقدمه، خودش توضیحی نداده بود. جوان را صدا زده بود و خواسته بود از طرحش مقابله همه فرماندهان پیشکسوت و جاافتاده حرف بزند. جوان تمام وایتبُرد را پر از شکلهای پیچیده و توضیحات عجیب کرده بود.
سکوت بعد از ارائه، با قیافه بهت زده فرماندهان گره خورده بود. با یک نگاه، ناباوری را توی چهره تک تکشان دیده بود. «مگه حسن باقری وقتی نقشه عملیات روی میکشید، چند سالش بود؟ از این جوون که بزرگتر نبود؟»
واقعا عقیدهاش این بود. به جوانها اعتماد میکرد و بهشان میدان میداد. دست محقق را باز میگذاشت و زیاد محدودش نمیکرد. اگر جایی توجه محققش به موضوعی جلب شده بود که ارتباط مستقیم با پروژه جاری نداشت، توی ذوقش نمیزد. میگفت: «برو زیرپلهای اینو هم کار کن. ولی الان توجهت به این پروژه باشه».
حواسش به همه چیز بود. حقوق کارمندانش را بالا نمیگرفت. ولی اگر پروژهای را به نتیجه میرساندند پاداش خوبی بهشان میداد. همین باعث شد که انگیزه کار و تحقیق همیشه تویشان زنده باشد. حواسش به آفتهای کار هم بود. همیشه میگفت: باید مواظب باشیم اهداف مقدسمان را گم نکنیم. نکند دنیازده شویم و دینمان را دولتی کنیم. خدا نیاورد آن روزی را که از وقتی میرسیم سر کار، فکرمان پیش وام مسکن و تسهیلات و بازنشستگی و این چیزها باشد.
بیخود نبود که نیروهایش برای حاج حسن میمُردند. بیخود نبود که هیچ وقت تنهایش نمیگذاشتند و از زیر کار شانه خالی نمیکردند. بیخود نبود که نخواستند بعد از او زیردست کس دیگری باشند.