به صرف باران


به صرف باران

هواى خنده ى گل کرده در بیابان، اَبر گشوده سفره ى دل را به صرف باران، اَبر به خاکهاى ترک خورده باز مى گردد از آسمان همیشه کبودِ حیران، ابر چقدر رازِ مگو از خیال دریا را میان سینه ى خود بازشاعر:غزل آرامش

به صرف باران
هواى خنده ى گل کرده در بیابان، اَبر
گشوده سفره ى دل را به صرف باران، اَبر

به خاکهاى ترک خورده باز مى گردد
از آسمان همیشه کبودِ حیران، ابر

چقدر رازِ مگو از خیال دریا را
میان سینه ى خود باز کرده پنهان، ابر

گمان کنم که عزیزِ مسافرى دارد
چه پاک شسته تنِ کوچه و خیابان، ابر

تمام پنجره ها بسته بود.شهر ندید
که چشم دوخته در چشمهاى طوفان، ابر

خدا کند که بگیرد دعاى نرگس ها
دوباره گریه کند چله ى زمستان، ابر

سیاه مست شود نعره ى جنون بکشد
لگد به سقف بکوبد... و سر به ایوان، ابر

هزار عاشق دیوانه خیسِ آب شوند
که شعر تازه بگوید براى ایشان، ابر

مرا صدا بزند تا زیارت کلمات...
به معبدِ دلِ جبران خلیل جبران، ابر

گرفته راه گلو را هواى دلتنــــــگى
بخوان ترانه ى نرمِ نوازشِ جان. ابــــر...





حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


عکس | قابی دیدنی از بازیگر زن پُرحاشیه در حرم امام رضا(ع)