حرفها دارد


حرفها دارد

حرفها دارد نگاهت با نگاه خسته من درد دل ها دارد اکنون با دل بشکسته من سوز دارد بی صدا محو تماشای تو بودن ناله ها در خود بریزد این زبان بسته من حسرت گل دادن تو همچو داغی ماند بر دل باغبان بودمشاعر:عبدالسلام کتابت

حرفها دارد نگاهت با نگاه خسته من
درد دل ها دارد اکنون با دل بشکسته من

سوز دارد بی صدا محو تماشای تو بودن
ناله ها در خود بریزد این زبان بسته من

حسرت گل دادن تو همچو داغی ماند بر دل
باغبان بودم برایت آخرین گلدسته من

خاطرات با تو بودن وصله روح و تنم شد
لاشه ای برجای ماند و خاطر بگسسته من

عمر من بی نو بهاران طی شد و آمد زمستان
در جوانی پیر گشته کودک نورسته من

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


رائفی پور: مستاجرم