...
در خیال بافی های شبهای سرد زمستانی ام.
در کوچه های تنهایی خیال به آهستگی قدم میزنم.
و فکر میکنم به احساس میان من و تو که اینک به انتهایش رسیده و چقدرسرد شده درست مثل یخ،
وبه ساعت سرد نگاه توکه انگار عقربه هایش
برای همیشه روی نفرت و تنهایی یخ زده و از کار افتاده است.
ای خیال همیشگی هر شب من،
حالا اینهمه خلوت تنهایی را
چگونه با دستهای یخ زده ام پرکنم.
باید برای همیشه دور شوم
وبروم از این کوچه های تنهایی و خلوت،
و از این نگاه های سرد و زمستانی تو.
#محمد_دشتستانی_قلایی