.
.
.
وقف
بارانم و
در حلقه ی یک فلسفه
مشتاق سپیدار
و چه خوب است که من
مزه ی باغچه را
میفهمم
سهم من بوسه ی مستانه ز آسایش دوست
نرم و آهسته نشینم
بر دوست
همه در فکر من است
ساز من
لهجه ی بیداد
کوک من عطر نفس های تنش
کودکی ، اکنونم
نکته ای سر به هوا
بی هوا غرق دعا
که چو زنجیر به هم پیوستیم
دل من قافیه اش موج سواری تنهاست
نکند
گم شده باشم
خانه ی دوست کجاست ؟
روی سجاده ی تو خاک پر از فهم کجاست ؟
بال پروانه ی دل سوخت ، خدا
بیت همقافیه ی درک
کجاست ؟
منم و چرت غزل
که در امواج تم فانوس تو را پوشیده
زورقی نور به دستم
نکند موج زمینگیر شوم
برهان تیر شوم !
.
.
.
.
.
وقف
بارانم و
در حلقه ی یک فلسفه
مشتاق سپیدار
و چه خوب است که من
مزه ی باغچه را
میفهمم
سهم من بوسه ی مستانه ز آسایش دوست
نرم و آهسته نشینم
بر دوست
همه در فکر من است
ساز من
لهجه ی بیداد
کوک من عطر نفس های تنش
کودکی ، اکنونم
نکته ای سر به هوا
بی هوا غرق دعا
که چو زنجیر به هم پیوستیم
دل من قافیه اش موج سواری تنهاست
نکند
گم شده باشم
خانه ی دوست کجاست ؟
روی سجاده ی تو خاک پر از فهم کجاست ؟
بال پروانه ی دل سوخت ، خدا
بیت همقافیه ی درک
کجاست ؟
منم و چرت غزل
که در امواج تم فانوس تو را پوشیده
زورقی نور به دستم
نکند موج زمینگیر شوم
برهان تیر شوم !
.
.
.