یک روز نامت از غزلم پاک می شود
روزی که شاعر و قلمش خاک می شود
بر قلب سنگ حک شده آن روز اسم من
تاریخ مرگ و زندگی م پاک می شود ؟
اصلا بگو که فاتحه ات می رسد به من؟
وقتی سرود قلب تو پژواک می شود
بذری که عشق در دل تابوت برگ کاشت
با ژاله های چشم تو نمناک می شود
سرمستی خزان من از نوبهار توست
با رویشت نهال تنم تاک می شود
من آشنای سبزه و گل هستم ای دریغ
آخر نصیب بادیه خاشاک می شود
زاری نکن مزار من آغوش اشک نیست
در فصل نور ،پیله ی شب چاک می شود
پروانگی امید قدم های مرده است
جان در هوای باغ تو بی باک می شود
عادل دانشی 19 بهمن 97
روزی که شاعر و قلمش خاک می شود
بر قلب سنگ حک شده آن روز اسم من
تاریخ مرگ و زندگی م پاک می شود ؟
اصلا بگو که فاتحه ات می رسد به من؟
وقتی سرود قلب تو پژواک می شود
بذری که عشق در دل تابوت برگ کاشت
با ژاله های چشم تو نمناک می شود
سرمستی خزان من از نوبهار توست
با رویشت نهال تنم تاک می شود
من آشنای سبزه و گل هستم ای دریغ
آخر نصیب بادیه خاشاک می شود
زاری نکن مزار من آغوش اشک نیست
در فصل نور ،پیله ی شب چاک می شود
پروانگی امید قدم های مرده است
جان در هوای باغ تو بی باک می شود
عادل دانشی 19 بهمن 97