بیوگرافی و عکسهای اقبال واحدی مجری تلویزیون
بیوگرافی و عکسهای اقبال واحدی مجری تلویزیون اقبال واحدی ، با نام اصلی سیدمحمدعلی واحدی متولد 28 فروردین 1335 در سنقر ، مجری تلویزیونی صدا و سیما اهل ایران است. وی سالهای طولانی مجری برنامهٔ صبحبخیر ایران بودهاست. بیوگرافی اقبال واحدی : سید (محمدعلی) اقبال واحدی ، 28 فروردین 1335 در خانوادهای روحانی و مبارز […] نوشته بیوگرافی و عکسهای اقبال...
بیوگرافی و عکسهای اقبال واحدی مجری تلویزیون
اقبال واحدی ، با نام اصلی سیدمحمدعلی واحدی متولد ۲۸ فروردین ۱۳۳۵ در سنقر ، مجری تلویزیونی صدا و سیما اهل ایران است. وی سالهای طولانی مجری برنامهٔ صبحبخیر ایران بودهاست.
بیوگرافی اقبال واحدی :
سید (محمدعلی) اقبال واحدی ، ۲۸ فروردین ۱۳۳۵ در خانوادهای روحانی و مبارز در شهرستان سنقر از توابع کرمانشاه به دنیا آمد. وی فارغالتحصیل رشته کارگردانی با گرایش جامع فیلمسازی از مرکز آموزش فیلمسازی وزارت ارشاد است و اوج فعالیت تلویزیونیاش به تولید و اجرای سفرنامه صبا در برنامه صبح بخیر ایران باز میگردد.
برنامهای که توانست بدون بار دراماتیکی و داستانی، بینندههای فراوانی را با خود همراه کند و در ذهنها ماندگار شود.
همسر اقبال واحدی:
وی در ۲۵ سالگی ازدواج کرده است و حاصل این ازدواج یک فرزند پسر و یک فرزند دختر به نام های امیرحسین و حنانه می باشد.
تجربه بازیگری اقبال واحدی :
اقبال واحدی در یک سکانس فیلم الو الو من جو جوام بازی کرده است.
در ادامه گزیده ای از مصاحبه های اقبال واحدی این مجری باتجربه تلویزیون را میتوانید بخوانید
بالاخره اقبال یا سید محمدعلی؟
سال ۱۳۳۴، پدر، برادر و دو نفر از عموهایم به دلیل مبارزات گستردهای که علیه رژیم سفاک پهلوی داشتند، دستگیر و زندانی میشوند. دیماه همان سال، عموها به همراه شهید بزرگوار نواب صفوی به اعدام محکوم شده و به شهادت میرسند اما پدر و برادرم، همزمان با تولد من آزاد میگردند.
چون خوش قدم بودم در میان خانواده به اقبال، معروف شدم اما نام اصلیام در شناسنامه، سیدمحمدعلی است.
در اجرا هم با اقبالید؟
بله، الحمد الله خیلی شانس میآورم.
قبول دارید مدیون اجرایید چون شرایط ایرانگردی را برایتان مهیا نمود؟
بله، اما اجرا هم مدیون من است زیرا مقوله سفرنامه را در تلویزیون باب کردم.
نمیخواهید خاطرات و تجربیاتی را که در سفرنامه صبا و مستقیم آبادی، به دست آوردهاید در قالب یک سفرنامه منتشر کنید؟
خیلی دوست دارم اما متاسفانه هنوز فرصت نکردهام. ۱۰ سال پیش نیز که آقای شجاعیمهر تازه مجله خانواده سبز را شروع کرده بودند، اصرار داشتند این کار را آنجا انجام دهیم که چون درگیر سفرها بودم، نتوانستم برای این کار باید زمان زیادی در اختیار باشد تا بتوان فیلمها را بازبینی و پیاده کرد. تعداد سفرها خیلی زیاد است و اگر تنها بخواهم اسم افرادی که در این برنامهها با من سلام و علیک کردهاند را بنویسم، یک کتاب بزرگ میشود. شما دعا کنید ما همت این کار را داشته باشیم.
اقبال واحدی، لذت دنیا را در سفرهایش برده است؟
صددرصد، به هر حال سفر لازمه ارتباط با افراد و فرهنگهای مختلف است. البته من دوست دارم در سفرها آزاد باشم، از اقامت در هتل، خوشم نمیآید. خیلی به چادر زدن و کمپ علاقه دارم. در چادر با وجود باد و آفتاب و باران، شما نمیتوانید پیشبینی کنید چه اتفاقی خواهد افتاد. این مشکلات هم لذتبخش است و هم سرد و گرم زندگی را به شما میچشاند. سفر کردن در کار ما، مثل کوهنوردی میماند که وقتی به سینهکش کوه میرسد و حسابی خسته میشود به خودش بد و بیراه میگوید که دیگر نمیآیم! این کار بشدت آدم را خسته میکند اما وقتی به قله رسیدیم تمام آن بالا و پایین شدنها، یادمان میرود و دوباره راه میافتیم به سمت یک کوه دیگر. [با خنده]
شما با این روحیه چطور در تهران زندگی میکنید؟
زندگی نمیکنیم. مثل مسافر یک ایستگاه، منتظر ایستادهایم تا وسیلهای بیاید سوارمان کند و برویم.
به کجا؟
هر جا جز تهران که اصلا جای زندگی نیست.
شعار نمیدهید؟
نه والله، همه میدانند که من این جوریام.
با لقب مارکوپولوی ایران، موافقید؟
اگر زیاد نچلانندمان و آبمان را نکشند که چلو شویم فعلا پلوییم!
دور ایران در چند روز؟
در ۸۰ سال!
دوست دارید تا ۸۰ سال دیگر زندگی کنید و مجری بمانید؟
انشاءالله.
مخاطب قبولتان میکند؟
اگر شما خودتان را قبول نداشته باشید اصلا نباید دنبال این کار بروید. باید اعتماد به نفس، جسارت و البته کمی هم پررویی داشته باشید. ما باهوشتر از این هستیم و میدانیم چه موقع چه کاری را انجام دهیم که آنچه رشتهایم، پنبه نشود.
و اگر این طور نشد؟
در خانه برای خانمم برنامه اجرا میکنم. کی به کیه! [میخندد]
این سفرها میتوانند زمینه خوبی برای جهانگرد شدن شما در دوران بازنشستگی باشد؟
خیلی دوست دارم این شرایط فراهم شود. در حال حاضر تفریح اصلی من مشاهده فیلمها و گزارشهای جهانگردی است که نقاط مختلف دنیا را نشان میدهد.
پس دعا کنید هر چه زودتر بازنشسته شوید تا به آرزویتان برسید؟
من اصلا استخدام رسمی نیستم که بخواهم بازنشسته شوم. تا وقتی جان داریم باید کار کنیم وگرنه نمیتوانیم نان بخوریم.
دلتان برای چه چیزی تنگ شده است؟
تنگ نشده، اما خیلی اوقات احساس نیاز کردهام. گاهی فکر میکنم اگر مرحوم پدرم بودند، فلان گره زندگیام، راحتتر باز میشد. البته واقعبین هستم و میدانم همه وابستگیها فناشدنی است. عزیزترین افراد هم روزی هستند و روزی میروند مهم آن است که تا هستند قدرشان را بدانیم.
سخت ترین روزی که با فرزندانتان داشتید چه روزی بود؟
روز سخت خدا رو شکر نداشتیم اگر هم بوده با کمک یکدیگر آن را حل کرده ایم.
خودتان اسم فرزندانتان را انتخاب کردید؟
اسم پسرم را خودم انتخاب کردم و اسم دخترم را همسرم انتخاب کرد یادم است اسم های انتخابی مان را لای قرآن گذاشتیم و بعد یکی را در آوردیم.
سعی کردید چه رفتار نامطلوبی که در زمان کودکی با شما کردند را با فرزندتان نکنید؟
خوشبختانه من کودکی بسیار خوبی داشتم و والدینم بسیار مدبر و هوشمندانه ما را تربیت کردند برای همین آن ها هیچ وقت رفتار بدی با من نداشتند که خاطره بدی از آن دوران داشته باشم و نخواهم برایم بچه هایم به کار نبرم.
فکر می کنید بابای خوبی هستید؟
بله.
فکر می کنید فرزندانتان هم همین تصور را نسبت به شما دارند؟
بله این را از صداقت و محبتی که در خانه یمان وجود دارد متوجه می شوم.
وقتی فرزندانتان کار اشتباهی می کردند چقدر قضاوت دیگران برایتان مهم بود؟
خوشبختانه من و همسرم جوری بچه هایمان را تربیت کردیم که آن ها همیشه الگو بودند و برای همین قضاوت دیگران در مورد فرزندانم همیشه مثبت بوده است.
چه چیزی را هیچ وقت تنوانستید برای کودکتان فراهم کنید؟
تا جایی که توان داشتم همیشه سعی کردم بهترین ها را برای آن ها فراهم کنم و فکر نمی کنم چیزی بوده که حسرتش بر دل فرزندانم باقی مانده باشد.
چه چیزی در بچه دار شدن شما را غافل گیر کرد و انتظارش را نداشتید؟
هیچ چیز البته چون در گذشته سونوگرافی مثل امروز نبود تولد پسر و دخترم خیلی برایم شگفتی آور بود.
بهترین خصوصیتی که از شما به فرزندانتان رسیده؟
این که هر دوی آن بسیار آرام و صبور هستند.