شیوههای اجرایی و عملی تحقق عدالت از نگاه نهجالبلاغه
کانون خبرنگاران نبأ ــ امام علی(ع) گزارههای از پیش تعیین شدهای جهت عدالت صادر نمیکند، بلکه با استفاده از روایتسازی تفهمی و پدیداری جهت استقرار عدالت، مخاطب را فرامیخواند تا از افراط و تفریط در اعمال و کردار خودداری و انصاف را در جامعه رعایت کند و شایستهسالاری در تمامی ارکان جامعه پیاده شود.
به گزارش کانون خبرنگاران ایکنا، نبأ ، روحاله اسلامی، استادیار علوم سیاسی دانشگاه فردوسی مشهد و وحید بهرامی عینالقاصی، کارشناسیارشد علوم سیاسی فردوسی در مقالهای تحت عنوان «پدیدارشناسی راهبردهای امام علی(ع) برای تحقق عدالت در جامعه(مطالعه موردی نهج البلاغه)» به بررسی شاخصههای عدالت سیاسی در گفتمان سیاسی شیعه پرداختهاند. در این پژوهش آمده است:
«عدالت مفهومی آرمانی است که یکی از غایات علم سیاست بهشمار میرود. خارج ساختن این مفهوم از حالت ذهنی و تحقق آن در واقعیت عینی، اجتماعی و سیاسی، نیازمند روش است. امام علی(ع) در نامههایش به یاران و کارگزاران خود، شیوههای اجرایی و عملی رسیدن به عدالت را ترسیم میکند. در این پژوهش با مطالعه موردی نهجالبلاغه، با استفاده از تحلیل محتوای آثار با روش پدیدارشناسی به نقد و ارزیابی اندیشه آن بزرگوار در مورد عدالت میپردازیم.
چارچوب نظری به کار گرفته شده در این پژوهش، تکنیکهای قدرت برگرفته از آثار مارتین هایدگر، میشل فوکو و جورجو آگامبن است که در مورد اخلاق جایگاهی اندرزنامهنویسی اسلامی بهکار گرفته شده است. بر این اساس، چهار اصل راهبردی مستخرج از متن نهجالبلاغه بررسی میشوند که عبارتند از: 1- اصل شایستهسالاری 2- اصل انصاف؛ 3- اصل استحقاق و نفی تبعیض 4- اصل اعتدال و میانهروی
1. اصل شایستهسالاری:
خلاصه تعریف افلاطون از عدالت، قرار دادن هر شیء در جایگاه طبیعی آن است. بر این اساس، هر انسانی باید به کار مناسب خود بپردازد؛ در غیر این صورت شهر و جامعه به تباهی کشیده خواهد شد. امام علی(ع) نیز با رویکرد جایگاهی نسبت به عدالت، در یکی از تعبیرهایش آن را قرار گرفتن هر چیز در جای بایستهاش میخواند: «الْعَدْلُ یضَعُ الاُمُورَ مَوَاضِعَهَا؛ عدالت کارها را بدانجا مینهد که باید»(نهجالبلاغه: حکمت 437). این تعریف از عدالت در مبحث حکومت، به معنای قرار گرفتن افراد شایسته و لایق در مسند امور سیاسی و اداری جامعه است. در زمانه امیرالمؤمنین(ع) بسیاری از کارگزاران و سپاهیان حکومت، به تبعیت از دوران عرب جاهلی با رشوه، نسب قومی، ستیزهجویی و مانند آنها به مناصب حکومتی نزدیک شده و به کسب قدرت و ثروت میپرداختند تا در اطراف خود زمینهای امن برای زندگی فراهم کنند.
بنابراین عقلانیت در آن فرهنگ، در شکل تلاش و مجادله با قصد نزدیکی به قدرت صورت میگرفت و گوشهنشینی شایستگان و ظلم به رعیت را در پی داشت. به همین سبب بود که امیرالمؤمنین(ع) ضرورت انجام اعمال بر پایه عقلانیت و عدالت و دور بودن از خواهشهای دل و پیوندهای خویشی و ارتباط ناسالم را مورد تأکید قرار میداد. البته امام بیشتر به کاربرد عملی و شیوههای اجتماعی این اعمال نظر داشت. امام در این عرصههای سترگ که نسب قومی برای انتخاب کارگزاران حکومت مهم تلقی میشد، سعی میکرد نشان دهد که بیعدالتی و به یغما رفتن اموال مردم نتیجه چیزی جز قرار نگرفتن شایستگان در جایگاه مناسب خودشان نیست: «فَلَیْسَتْ تَصْلُحُ اَلرََّعِیََّةُ إِلاََّ بِصَلاَحِ اَلْوُلاَةِ؛ کار مردم جز به شایستگی زمامداران سامان نمییابد»(نهجالبلاغه: خطبه 216).
به اعتقاد امام، عدالت در حکومت تنها با انتخاب رهبران و کارگزاران باصلاحیت از حیث تواناترین، پرهیزکارترین و دانشمندترین افراد ایجاد میشود: «أَیَُّهَا النََّاسُ إِنََّ أَحَقََّ النََّاسِ بِهَذَا الْأَمْرِ أَقْوَاهُمْ عَلَیْهِ وَأَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللََّهِ فِیهِ؛ ای مردم! تواناترین مردم به حکومت، و داناترین آنان به امر خدا در کار حکومت، از همه به حکومت شایستهتر است»(نهجالبلاغه: خطبه 172). امیرالمؤمنین(ع) بهگونهای کاربردی در قالب اندرزها و عدالتهای جایگاهی، روش رسیدن به عدالت در جوامع انسانی را گزینش و انتخاب کارگزاران باتقوا، دانشمند و با توانایی مدیریت میداند؛ در غیر این صورت روابط انسانی مبتنی بر بیعدالتی، رانت و نسبتهای خویشی شده و جز بیآبرویی حکومت دین و به بردگی کشیدن مردم در جامعه نتیجهای ندارد.
یکی از اندرزهایی که امام علی(ع) در نامه خود به مالک اشتر- یکی از استاندارانش - مکرر یادآور میشود، بهصورت خلاصه این است که: کارگزاران حکومتی خود را بهگونهای براساس عدالت گزینش کن که بهتر از آنان در آن سمت وجود نداشته باشد(نهجالبلاغه: نامه 53). امام حتی نحوه انتخاب شایستهترین افراد برای امور مملکتی را نیز یادآور میشود: لاَ یکُنِ اِخْتِ یارُکَ إِیاهُمْ عَلَیفِرَاسَتِکَ وَ اِسْتِنَامَتِکَ وَ حُسْنِ اَلظَّنِّ مِنْکَ فَإِنَّ اَلرِّجَالَ یتَعَرَّضُونَ لِفِرَاسَاتِ اَلْوُلاَةِ بِتَصَنُّعِهِمْ وَ حُسْنِ خِدْمَتِهِمْ وَ لَیسَ وَرَاءَ ذَلِکَ مِنَ اَلنَّصِیحَةِ وَ اَلْأَمَانَةِ شَیءٌ وَ لَکِنِ اِخْتَبِرْهُمْ بِمَا وُلُّوا لِلصَّالِحِ ینَ قَبْلَکَ فَاعْمِدْ لِأَحْسَنِهِمْ کَانَ فِیاَلْعَامَّةِ أَثَراً وَ أَعْرَفِهِمْ بِالْأَمَانَةِ؛ مباداکه در گزینش آنها بر فراست و اعتماد و حسنظن خود تکیه کنی؛ زیرا مردان با ظاهرآرایی و نیکوخدمتی، خویشتن را در چشم والیان عزیز میگردانند، ولی در پس این ظاهر آراسته و خدمت نیکو، نه نشانی از نیکخواهی و نه امانت است، لکن دبیرانت را به کارهایی که برای حکام پیش از تو بر عهده داشتهاند، بیازمای و از آن میان، بهترین آنها را که در میان مردم اثری نیکوتر نهادهاند و به امانت چهرهای شناختهاند، اختیار کن(نهجالبلاغه، نامه 53). بدین ترتیب امام قصد دارد از طریق گزینش صحیح یاران در سیستم حکومتی، عدالت را در فرایندهای حکومتی جاری کند و امکان اشتباه کارگزاران در امور مردم را به صفر رساند.
2 .اصل انصاف
جان رالز در نظریه عدالت خود هیچ تلقی و تصور پیشینی از عدالت عرضه نمیدارد و محتوای اصول عدالت را به توافق حاصلشده میان افراد در «وضع نخستین» موکول میکند. در وضع نخستین که موقعیتی فرضی است، افراد در مورد موقعیت اجتماعی و تواناییهای خود در پرده غفلت و ناآگاهی قرار دارند و سعی میکنند به روش منصفانه درباره محتوای عدالت اجتماعی به توافق برسند. آنها به این نتیجه دست مییابند که آنچه را برای خود نمیپسندند، برای دیگران نیز نپسندند و بهعکس؛ زیرا امکان دارد خود یکی از اقشار محروم و پایین جامعه باشند. انصاف در این وادی بدین معناست که هرکس حقوق دیگران را رعایت کند و آن را چون حقوق خود بداند و برای دیگران حقوقی برابر خود قائل باشد و آنچه برای خود میخواهد، برای دیگران نیز بخواهد و مزایا و بهرههای زندگی را میان خود و مردم منصفانه تقسیم کند(مهدویکنی،1388:571).
حضرت علی(ع) در قسمتی از دیدگاه پدیداری خود نسبت به عدالت، عدل را بهمعنای انصاف دانسته و میفرماید: «العدل الانصاف»(نهجالبلاغه: حکمت 231). امام برای روشن شدن مفهوم انصاف میفرماید «انصاف زداینده اختلافات و پراکندگیها و موجب همبستگی است»(تمیمی آمدی 1366:82). همچنین میتوان معنای انصاف بهعنوان یک اصل برخوردار از قابلیت اجرایی در جامعه را در سفارش امیرالمؤمنین(ع) به فرزندش دریافت کرد، آنجا که میفرماید:
«یابُنَی اِجْعَلْ نَفْسَکَ مِیزَاناً فِیمَا بَینَکَ وَ بَینَ غَیرِکَ فَأَحْبِبْ لِغَیرِکَ مَاتُحِبُ لِنَفْسِکَ وَاِکْرَهْ لَهُ مَا تَکْرَهُ لَهَا؛ ای پسرم! درآنچه بین تو و دیگری است، خود را ترازو قرار بده؛ پس برای دیگری بپسند آنچه برای خود میپسندی(نهجالبلاغه، نامه 31).
به این ترتیب این تعریف از عدالت از دیدگاه امام در مبحث حکومت، به معنای آن است که کارگزاران در رفتار و مناسبات خود و انجام وظایف و مأموریتهای خویش، از روی عدالت و داد رفتار کنند، هیچ حقی را زیر پا نگذارند و حقوق مردم را بهدرستی، همچون حقوق خود پاس دارند. در این راستا حضرت به یکی از سرداران خود در نامه 59 نهجالبلاغه چنین فرموده است: «فَلْیَکُنْ اَمْرُ الناسِ عِنْدَکَ فِی الْحَقِّ سَواءً، فَاِنَّهُ لَیْسَ فِی الْجَوْرِ عِوَضٌ مِنَ الْعَدْلِ. فَاجْتَنِبْ ما تُنْکِرُ اَمْثالَهُ، وَابْتَذِلْ نَفْسَکَ فیمَا افْتَرَضَ اللهُ عَلَیْکَ، راجِیاً ثوابَهُ، وَ مُتَخَوِّفاً عِقابَهُ؛ پس باید امور مردم پیش تو یکسان باشد؛ چرا که در ستم عوضی از عدل نیست. پس خود را از آنچه مانند آن را برای خود نمیپسندی دورساز، و نفس خود را به آنچه خداوند بر تو واجب نموده به امید ثوابش و ترس از عذابش به کار گیر(نهجالبلاغه: نامه 59).
در واقع در اینجا امام علی(ع) با نگاهی همدلانه در متن جامعه انسانی، خویشتن انسانی را سنجه و ترازوی انصاف و رعایت آن میداند، که نشان میدهد نهاد انسانی همه انسانها میتواند به داوری در امر عدالت پردازد.
3. اصل استحقاق و نفی تبعیض:
به اعتقاد نوزیک اندیشمند لیبرال معاصر، برای ایجاد عدالت در هر نظام اجتماعی باید سلطه و تبعیض دولت بر افراد اجتماع ممنوع شود تا با ایجاد شرایط آزاد برای کسب استحقاق در جامعه، افراد متناسب با توانایی و شایستگی از منافع برخوردار گردند(لسناف، 1385 :232ـ238). بنابراین میتوان عدالت در اندیشه نوزیک را برابر با ایجاد شرایط آزاد برای افراد دانست که متناسب با توانایی و شایستگی خویش از مواهب بهرهمند شوند. انسانها به احترام نیاز دارند و هرگاه هویت آنها که در اثر پرتابشدگی در جهان(Heidegger, 2003:152)به صورت اکتسابی شکل گرفته است، مورد شناسایی واقع نشده و تحقیر شود، تنش، جنجال و بیعدالتی بهوجود میآید. رخت بربستن عدالت بیشتر بهدلیل تبعیضها و زورگوییهاست. احترام به شایستگیها و رواداری نسبت به عقلانیتها باعث میشود که متن زندگی اجتماعی و سیاسی انسانها نوعی همزیستی عدالتمحور را تجربه کند. عدالت در اثر نفی تبعیض و فهم استحقاقهای افراد حاصل میشود.
علی(ع) بهعنوان شخص آگاه به زمان خود، همه تواناییها، شایستگیها و جهانزیستهای اطراف خود را بهدقت میدید و میشنید. نامهها و خطبههای آن حضرت در نهجالبلاغه، با سبکی همدلانه و پدیداری نسبت به مدیریت رخدادهای سیاسی نگاشته شده و یکی از کاربردیترین متون را بهلحاظ روایتهای متکثر پدید آورده است. امام بهلحاظ پدیداری اقشار گوناگون اجتماعی همچون نظامیان، قضات، کارگزاران دولتی، مالیاتدهندگان، نویسندگان و منشیان، بازرگانان و صاحبان صنایع، محرومان و مستضعفان را میشناسد و با تواناییهای آنها آشناست؛ منطق، مبانی فکری، شیوههای استدلال بیشتر اقشار اجتماعی را میداند و بهخوبی با آنها همدلی میکند. به همین دلیل آن حضرت با دیدگاهی همدلانه با اقشار جامعه، از عدالت با مفهوم «إعطاءُ کُلِّ ذیحَقٍّ حَقَّه»(غروی،1407 :19) یاد میکند که بهمعنای رعایت استحقاق و تساوی و عدم تبعیض در جامعه است. البته این بهمعنای تساوی مطلق افراد نیست، بلکه در استحقاقهای متساوی، تساوی رعایت میشود و چون استحقاقهای افراد، متفاوت است، وجود تفاوت میان افراد، واقعیتی مسلم و مایه قوام جامعه محسوب میشود(سیدباقری ،1393 :88). تعبیر امام از این تفاوتها چنین است: «إذ خالفَ بحکمتِهِ بینَهِمَمِهم وإرادتهِمو سائرِ حالاتِه، وجعلَ ذلکَ قِواما لِمَعایِشِ الخَلْقِ؛ خداوند به حکمت خود بین همتها و خواستههای مردم و سایر حالاتشان تفاوت ایجاد کرده و این اختلافها را وسیله برپایی زندگانی مردم قرار داده است(حر عاملی،1391 ،ج13:224).
این جمله در تفکر امام بدان معنا نیست که انسانها در قبال اصول و ضوابط حاکم بر یک جامعه سیاسی با هم متفاوتند، بلکه همه آنها در برابر قانون یکسانند: «وَ عَلِمُواأَنََّ النََّاسَ عِنْدَنَا فِی الْحَقَِّ أُسْوَةٌ؛ بدانید که مردم نزد ما در حق و عدالت برابرند»(نهجالبلاغه: نامه70). امیرالمؤمنین(ع) از ثمره اصل نفی تبعیض و ارج نهادن به شایستگیهای اقشار مختلف اجتماعی آگاه است و بهخوبی با آنها همدلی میکند و معتقد است برای کامل شدن عدالت، هر انسانی میباید در نظام اجتماعی احساس کند که به اندازه استعداد و فعالیتهای خود، حقوقش رعایت شده و بر او ستمی نرفته است. بدین جهت است که او بخشش بدون استحقاق را ظلم قلمداد کرده و آن را اسراف و تبذیر میشمارد(نهجالبلاغه: خطبه 26).
ازاین رو به مالک اشتر تأکید میکند: «إِیاکَ وَاَلاِسْتِئْثَارَ بِمَا اَلنََّاسُ فِیهِ أُسْوَة؛ از انحصارطلبی و به خود دادن آنچه که همه مردم در آن برابرند، بپرهیز»(نهجالبلاغه: نامه 53).معنای این سخن امام آن است که اموریکه همه مردم در آن یکسانند و حقوقی برابر دارند، نباید توسط حاکمان به خود منحصر گردد؛ زیرا نزد امام هر انسانی در آفرینش مانند دیگری است، و فارغ از هر شرط و قیدی انسانها در حقوق با هم یکسانند. ازاین روست که حضرت اجرای حق را بر افراد دور و نزدیک یکسان دانسته و میفرماید: «وَاَلْزِمِ الْحَقَّ مَنْ لَزِمَهُ مِنَ الْقَریبِ وَ الْبَعیدِ؛ حق را برای آنکه شایسته است از نزدیک و دور(خویش و بیگانه) اجرا کن»(نهجالبلاغه: نامه 53).
بنابراین در نظام اندیشه امیرالمؤمنین(ع)، مفهوم عدالت و استحقاق کاملاً در هم تنیده است و با هم معنادار میشود و یکی از اصلیترین وجوه آن، احقاق انسانها و نفی تبعیض بین آنها در آنچه که مساوی هستند، است.
4. اصل اعتدال و میانهروی
به اعتقاد ارسطو عدالت همسان با حد وسط است؛ زیرا هر فضیلتی حد میانه دو رذیلت است، که یکی افراط و دیگری تفریط است. به عبارتی در همه مصادیق عدالت با پدیده رعایت حد وسط روبهرو هستیم، و شخص عادل در واقع میانه دو حد رذیلت را رعایت کرده است(واعظی ،1388 :118).
علی(ع) نیز با توجه به رویکرد پدیدارشناسانهای که دارد و عمل را بر اندیشه تقدم میدهد، افراط و تفریط را نفی میکند. یکی از عواملیی که در طول تاریخ باعث نابودی عدالت در جامعه اعراب میشد، افراط و تفریط در عمل و اعتقادات بوده است. همچنین در زمانه امیرالمؤمنین(ع) بسیاری از کارگزاران و سپاهیان به تبعیت از دوران عرب جاهلی با افراط و تفریط سعی در پیشبرد اهداف خود داشتند. بنابراین عدالت به مفهوم اعتدال و میانهروی، با نگاهی همدلانه و پدیداری در آموزههای امام علی(ع) در روابط و مناسبات شخصی، اجتماعی، مدیریتی، سیاسی و اقتصادی مورد توجه و تأکید ویژه قرار میگیرد؛ چنانکه در سخنان آن حضرت آمده است: «عَلیکَ بِالْقَصدِ فِیالاُموُرِ فَمَنْ عَدَلَ عَنِ الْقَصدِ جارَوَ مَنْ اَخَذَ بِهِ عَدَلَ؛ بر تو باد به میانه روی در کارها؛ زیرا هرکه از میانهروی روی برگرداند، ستم کند، و هرکه بدان پایبند گردد، به عدالت رفتار کند»(تمیمی آمدی، 1366:20).
اما مفهوم میانهروی در اینجا هرگز بهمعنای حرکت میان حق و باطل که جنبهای ذهنی و نسبی نیز دارد، نیست، بلکه به معنای پرهیز از افراط و تفریط و حرکت در خط مستقیم اعتدال است. ایشان در این مورد میفرماید: «الْیمینُ وَ الشَّمالُ مَضَلَّهٌ وَ الطَّریقُ الْوُسطی هِی الجادَّهُ؛ راستروی و چپروی گمراهی است و راه میانه، جاده زندگی است»(نهجالبلاغه: خطبه 16). بنابراین در کلام امام عدالت به معنای اعتدال و دوری از افراط و تفریط است؛ زیرا هرگونه گرایشی به هر طرف موجب خروج از میزان عدالت و ورود به مرزهای ظلم و انحراف خواهد بود. امام در بحث اعتدال در مناصب حکومتی نیز کارگزار خود را به رفتاری بهدور از افراط و تفریط در رفتار با شهروندان جامعه فرا میخواند: فَالْبَسْ لَهُمْ جِلْباباً مِنَ اللِّینِ تَشُوبُهُ بِطَرَف مِنَ الشِّدَّةِ، وَ داوِلْ لَهُمْ بَیْنَ الْقَسْوَةِ وَالرَّأْفَةِ، وَ امْزُجْ لَهُمْ بَیْنَ التَّقْریبِ وَالاِدْناءِ، وَ الاِبْعادِ وَ الاِقْصاءِ، اِنْ شاءَ اللهُ؛ پس در کار آنان درشتی و نرمی را به هم آمیز و رفتاری مخلوط از نرمی و شدت با آنان داشته باش، نه آنان را بسیار قریب و نزدیک آر و نه بسیار بعید و دور گردان. ان شاءالله(نهجالبلاغه:نامه 19).
امیرمؤمنان(ع) حتی اعتدال و میانهروی را نسبت به دشمن نیز مورد توجه و تأکید قرار میدهد. بهعنوان نمونه، حضرت در شرایطی که در بستر شهادت بود، نسبت به قاتل خود ابن ملجم، سفارش به عدالت و اعتدال میکند و میفرماید: یا بَنی عَبْدِالْمُطَّلِبِ، لا اُلْفِیَنَّکُمْ تَخُوضُونَ دِماءَالْمُسْلِمینَ خَوْضاً تَقُولُونَ: قُتِلَ اَمیرُ الْمُؤْمِنینَ! قُتِلَ اَمیرُ الْمُؤْمِنینَ! اَلا، لایُقْتَلَنَّ بی اِلا قاتِلی .اُنْظُرُوا اِذا اَنَا مِتُّ مِنْ ضَرْبَتِهِ هذِهِ فَاضْرِبُوهُ ضَرْبَةً بِضَرْبَة، وَ لاتُمَثِّلُوا بِالرَّجُل؛ ای فرزندان عبدالمطلب! مبادا بعد از شهادت من، در خون مسلمانان غوطهور شوید و بگویید: علیک شته شد و به بهانه آن، خونهایی را بریزید. آگاه باشید! تنها قاتل من کشته خواهد شد. هنگامی که من از این ضربهای که بر من زده است، شهید شدم، تنها یک ضربه کاری بر او بزنید و پس از کشتن، بدن او را مثله نکنید(همان: نامه 47). بنابر آنچه گفته شد، امیرالمؤمنین(ع) کارگزار خود و شهروندان را به رفتاری بهدور از افراط و تفریط فرامیخواند؛ چراکه عدالت در اعتدال و میانهروی تحقق مییابد.
نتیجه:
در این بررسی کوتاه، نامهها و خطبههای امام علی(ع) در نهجالبلاغه، از منظر پدیداری اصول عدالت مورد بررسی واقع شد. امام بسیار تلاش دارد تا عدالت و آرامش را به جامعه روزگار خود برگرداند. ایشان برای ایجاد عدالت از روشهای جزئی، جایگاهی و بسیار عملی استفاده میکند و به خواننده و مخاطب خود این اختیار را میدهد که از آن حادثه در زمان و مکان خودش روشآموزی نماید، اما اینکه کدام جایگاهها با کدام روشها تطابق پیدا میکند، برعهده کنشگران و متفکران عرصه سیاسی است. بنابراین میتوان چنین تفسیر کرد که امام علی(ع) گزارههای اندیشهای متصلب و از پیش تعیین شدهای جهت عدالت صادر نمیکند، بلکه با استفاده از روایتسازی تفهمی و پدیداری جهت استقرار عدالت، مخاطب را فرامیخواند تا به متن وجود و هستی احترام بگذارد، از افراط و تفریط در اعمال و کردار خودداری کند، انصاف را در جامعه رعایت کند، شایستهسالاری را در تمامی ارکان جامعه پیاده کند، استحقاق افراد را فراموش نکند و از تبعیض دوری گزیند. مجموعه حداقلی و بسیار عملی و جایگاهی اندرزهای علی(ع) روشهایی را مطرح کرده است که میتواند سبب به ثمر نشستن عدالت شود. همه این گزارهها با شرایط عملی و صورتهای واقعی زندگی قابل کاربست میباشند و روشهای کلی و مبهم بهشمار نمیآیند. این رویکرد به عدالت نشان میدهد که کلیشه آرمانی، حاشیهای و گریزان از قدرت منتسب به تشیع، حقیقت ندارد و اندیشه سیاسی شیعیان بهگونهای روشمند دارای فرمولهای حکومتمندی است».
انتهای پیام