خوشبختی
گونه اناری است
که از لبهای تو به مرگ می رسد
تو نواده هندی
من...
شجره نامه ام را موریانه زده
درخت از ریشهها آغاز می شود
دست هایم را به آسمان داده ام
نه طلب آمرزشی
نه آغوش پرنده ای
نجات دهنده
اره برقی لکنته ی پیرمردی
که نفسش روی نرده بام گرفته
میشود نسبم
نواده ی برده ای باشد
که سینه ی عموی پیامبری را شکافته
نفرین، سیال زندگی قبیله من است
قلبم را فشار نده
چه فایده خون بچکد پای درختی
که ثمر ندهد
گونه اناری است
که از لبهای تو به مرگ می رسد
تو نواده هندی
من...
شجره نامه ام را موریانه زده
درخت از ریشهها آغاز می شود
دست هایم را به آسمان داده ام
نه طلب آمرزشی
نه آغوش پرنده ای
نجات دهنده
اره برقی لکنته ی پیرمردی
که نفسش روی نرده بام گرفته
میشود نسبم
نواده ی برده ای باشد
که سینه ی عموی پیامبری را شکافته
نفرین، سیال زندگی قبیله من است
قلبم را فشار نده
چه فایده خون بچکد پای درختی
که ثمر ندهد