"شراب ارغوانی ریز در جام
که باهم سرکشیم آرام و آرام"
بریز ساقی که امشب من خمارم
خمار چشم مست آن دلارام
دلم دارد هوای کوی دلبر
به می، خواهم کنم امشب منش رام
قدح پرکن شرابم ده تو چندان
به سر دیگر نماند جز لعل فام
که زلف و چشم و ابرویی، خیالش
به عالم کرد مرا رسوا و بد نام
بده ساقی خم می را که حارس
دگر کارش گذشت از ساغر و جام
محمد صادق حارس "یوسفزی"
که باهم سرکشیم آرام و آرام"
بریز ساقی که امشب من خمارم
خمار چشم مست آن دلارام
دلم دارد هوای کوی دلبر
به می، خواهم کنم امشب منش رام
قدح پرکن شرابم ده تو چندان
به سر دیگر نماند جز لعل فام
که زلف و چشم و ابرویی، خیالش
به عالم کرد مرا رسوا و بد نام
بده ساقی خم می را که حارس
دگر کارش گذشت از ساغر و جام
محمد صادق حارس "یوسفزی"