من و آغوش خیالی...


من و آغوش خیالی...

در هوایی که نفس وسوسه اش می گیرد ، خسته ام ،خسته تر از آن که دلش میگیرد شب و شعر و قلم و قافیه ای تکراری ، کوک ناکوک ردیفم همه در بیگاری من و آغوش خیالی که تو را کم دارد، رفتنت مرگ غریبیست کهشاعر:نادیاقوریوند

در هوایی که نفس وسوسه اش می گیرد ،
خسته ام ،خسته تر از آن که دلش میگیرد

شب و شعر و قلم و قافیه ای تکراری ،
کوک ناکوک ردیفم همه در بیگاری

من و آغوش خیالی که تو را کم دارد،
رفتنت مرگ غریبیست که ماتم دارد

نذر کردم به زیارت ببرم دردم را،
بلکه هو، ها بکند زمزمه سردم را

چاره ای نیست دگر شعر ترم کاری نیست،
پشت تو سیل شوم،از تو به من راهی نیست

اینکه من قلب خودم را به تو دادم بد نیست،
اینکه تو دور شدی از نگهم هم سد نیست

من به چشمان پر از آتش تو دل بستم،
این چه نازیست که هم می‌کشتم هم هستم

من گنهکارتر از اهرمنم در عشقت،
سجده کردم که نیاید دگری در چشمت

دل من از حسدِ عشق دگر رد شده است ،
لطف عشق است همین، گرچه کمی بد شده است

گرچه مغرورتر از طعم نجابت هستم،
تو جفا هم بکنی، فکر وفایت هستم

تا زمانی که غزل در دل من میخواند،
قهر تو شعر قشنگیست که مجنون راند

من به جز عشق دگر هیچ ندارم اما،
تا اجابت نکند عشق ندارم معنا

مرد و مردانگی‌ از عشق به صحرا دل بست،
یا گهی زخمه عشقی شد و بر کوه نشست

شعله عشق به زن چون برسد غوغایی است،
چشم دریا که به باران برسد رسوایی است

مثل شرمی که به شبنم نفسش را بخشید،
دل به پرواز تو بستم که فرازم لرزید

جای خالی تو با خاطره ات جور نشد
سِرّ عشق است که این وصله ناجور نشد

در سرم نیست که نفرین بکنم ،اما کاش؛
هر کسی جای من آمد نرسد تا فرداش

حرف دل سقف ندارد که به پایان برسد،
قسمت این نیست که من با تو به سامان برسد

رفته ای سایه چشمان من اما با توست،
مثل آغوش خدایی که نگاهش با توست

من و شعر و غزل و قافیه ای تکراری،
باز هم یاد تو شد مایه خودآزاری....

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


ببینید | ماجرای پخش شدن عکس‌های نعیمه نظام دوست در ویلای کردان؛ غافلگیر شدن خانم بازیگر...