خیال


خیال

دلش گرفته بود دستانش را گرفتم و شروع کردم به دیدن چشم هایش... به او گفتم راستش من دیوانه ام ؛ او : دیوانه کی؟؟؟ من : دیوانه تو او :چقدر ؟؟ +چقدر ؟؟؟ من : خیلـــــــی ، دوستت دارم... دستانش راشاعر:کوشا کریم خانی

دلش گرفته بود
دستانش را گرفتم و
شروع کردم به دیدن چشم هایش...
به او گفتم
راستش من دیوانه ام ؛
او : دیوانه کی؟؟؟
من : دیوانه تو
او :چقدر ؟؟
+چقدر ؟؟؟
من : خیلـــــــی ، دوستت دارم...
دستانش را محکم میان دستانم
قفل کرد و بهم گفت :
منم دوستت دارم
" جهانم عوض شد "
من یک دیوانه ام
گفت آره ، تو دیوونه خودمی
من : معلومه
تو منو دیوانه خودت کردی...
بهش گفتم:
هیچکس نمی تونه ما دو تا رو از هم جدا کنه!
گفت :چرا ، فقط مرگ می تونه...
سفت موهایش را بوییدم و
از خواب پریدم ...
تشنه بودم
تشنه نبودنش ...
می خواهمت ، کجایی که
هیچکس نمی داند
صبح ها ؛ به امید بودنت
چشمانم را باز می کنم..."
#کوشا_کریمخانی

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


عکس عجیبی که منوچهر هادی از دخترش موقع سال تحویل رو کرد+ عکس