از بس که کرده ام به دوچشمانت التماس
تا مهرآوریِ به من ، اِی عشقِ ناسپاس
دیگر نمانده است برایَم بهانه ای
از جزء تا به کل شدنم گشته یک قیاس
من دل سپرده ام به حسابِ نگاهِ تو
ای اوستادِ عشق ، در آیینِ اختلاس
این درسنامه ای که تو دادی به دست من
صد فصل شِکوِه دارد و صد بار اقتباس
من ، نیمکت نشینِ نگاهِ تو گشته ام
هی زنگ میخورد، منم و تخته و کلاس
استاد درس عشق ،من اخراجی ام ولی
عمری خراج داده ام از صنعت جناس
این ترمِ آخر است تقلب نمی کنم
این واحدِ فتاده خدایا مباد پاس
تا مهرآوریِ به من ، اِی عشقِ ناسپاس
دیگر نمانده است برایَم بهانه ای
از جزء تا به کل شدنم گشته یک قیاس
من دل سپرده ام به حسابِ نگاهِ تو
ای اوستادِ عشق ، در آیینِ اختلاس
این درسنامه ای که تو دادی به دست من
صد فصل شِکوِه دارد و صد بار اقتباس
من ، نیمکت نشینِ نگاهِ تو گشته ام
هی زنگ میخورد، منم و تخته و کلاس
استاد درس عشق ،من اخراجی ام ولی
عمری خراج داده ام از صنعت جناس
این ترمِ آخر است تقلب نمی کنم
این واحدِ فتاده خدایا مباد پاس