تصنیف صبحگاهی گنجشک ها
احساس یک خواب شیرین
و
بیدار باش مگس بازیگوش
صدای مبهم های و هوی کوچه
و بانگ ارتعاش دروازه
بوووم م م
در دلش گویی درختان شکوفه می دادند
بلبلان آواز می خواندند
و قاصدک ها خرامان بودند
غریبه ای آشنا
سپید چون برف
می دوید چون رعد
می درخشید گونه هایش به مانند اناری سرخ
دخترک
لابه لای درختان انار عاشق شد
هر بامداد در کوچه پس کوچه های شهر
عشق را بیدار می کرد
هنوز یک دهه فاصله بود تا تر کردن لب هایش به عشق
بیست سالگی زودتر از ثانیه ها رسید اما
در این حوالی
کوچه ها هم کوچ کرده بودند
احساس یک خواب شیرین
و
بیدار باش مگس بازیگوش
صدای مبهم های و هوی کوچه
و بانگ ارتعاش دروازه
بوووم م م
در دلش گویی درختان شکوفه می دادند
بلبلان آواز می خواندند
و قاصدک ها خرامان بودند
غریبه ای آشنا
سپید چون برف
می دوید چون رعد
می درخشید گونه هایش به مانند اناری سرخ
دخترک
لابه لای درختان انار عاشق شد
هر بامداد در کوچه پس کوچه های شهر
عشق را بیدار می کرد
هنوز یک دهه فاصله بود تا تر کردن لب هایش به عشق
بیست سالگی زودتر از ثانیه ها رسید اما
در این حوالی
کوچه ها هم کوچ کرده بودند