پزشک نخبه ایرانی : با توسل به قرآن محجبه شدم
دکتر طناز بحری را بسیاری با برشی از مستندمیراث آلبرتا که در فضای مجازی منتشر شده بود، میشناسند. پزشک موفقی که رئیس بخش کلینیک هماتولوژی و عضو هیئت علمی دانشگاه هلند بود و با وجود شرایط شغلی ممتاز مهاجرت به ایران را ترجیح داده است، آن هم در شرایطی که از کودکی در غرب بزرگ شده است. به گزارش باحجاب به نقل از روزنامه جوان ، او به برکت قرآن...
دکتر طناز بحری را بسیاری با برشی از مستندمیراث آلبرتا که در فضای مجازی منتشر شده بود، میشناسند. پزشک موفقی که رئیس بخش کلینیک هماتولوژی و عضو هیئت علمی دانشگاه هلند بود و با وجود شرایط شغلی ممتاز مهاجرت به ایران را ترجیح داده است، آن هم در شرایطی که از کودکی در غرب بزرگ شده است.
به گزارش باحجاب به نقل از روزنامه جوان ، او به برکت قرآن زندگیاش متحول شد و با تعبیر اینکه ایران کشتی نجات است و میخواهم به ایران برگردم تعجب خیلیها را برانگیخت. هرچند ایران شرایط شغلی و مالی هلند را ندارد، اما با افتخار خود را یک ایرانی مسلمان میداند و معتقد است هیچ جای دنیا هر چقدر هم پیشرفته باشد مانند ایران نیست. ما با وی که مهمان انجمن شهید ادواردو آنیلی بود، به گفتگو نشسته ایم.
فعالیت شما در هلند برای بیماران سرطانی بود، درست است؟
بله، در دوران دانشجویی تشکلی تشکیل داده بودیم. دانشجویان مختلفی از کشورهایی، چون افغانستان و پاکستان و عراق بودیم که برای بیماران سرطانی فعالیت و دارو تهیه میکردیم. در زمان دانشجویی دانشگاههای هلند اعلام کرده بودند که بر اساس اعلامیه جهانی و تحریمهای امریکا از پذیرش دانشجویان ایرانی در بعضی رشتههای خاص معذور هستند، چون ممکن است به مسائل هستهای مرتبط باشد. به همین خاطر من با همراهی دوستان ایرانی طرح دعوی و از دولت هلند شکایت کردیم تا مجبور به حذف این قانون شد.
شما تا دوره دانشجویی حجاب نداشتید؟
بله، از زمان مهاجرت به هلند تا بزرگسالی یعنی ۲۰۱۲ بدون حجاب بودم. خانواده من از نظر مذهبی ضعیف هستند. من از ۹ سالگی با خانواده در هلند زندگی میکردم و طبیعتاً همرنگ محیط بدون مذهب و لائیک آنجا شده بودم. به نوعی داشتن حجاب را جدی نمیگرفتم و برایم مسئولیت سنگینی بود که به عنوان مسلمان حجاب داشته باشم.
چرا فکر میکردید حجاب مسئولیت سنگینی است؟
زمانی که تحقیقاتم را شروع کردم، اعتقاداتم کمرنگ بود و حجاب را جدی نمیگرفتم، ولی همیشه احساس میکردم ناقص هستم و در دوران دانشجویی میخواستم حجاب بگذارم، ولی میترسیدم، چون دیده بودم هلندیها با دوستان پاکستانی یا افغانستانی که محجبه بودند بعضاً رفتارهای نادرستی داشتند برای همین فکر میکردم اگر محجبه شوم به عنوان یک زن محجبه رفتارها و گفتارهایم بیشتر زیر ذرهبین میرود و دیده میشود و این برایم مسئولیت سنگینی خواهد داشت و از آن به بعد هر کار انجام بدهم به نام زن محجبه تمام میشود و خُب این برایم سخت بود.
چگونه از این دو راهی بیرون آمدید؟
به خدا متوسل شدم تا کمکم کند، چون کار و تحصیل داشتم نمیتوانستم آن را کنار بگذارم. در هلند اگر یک متخصص پزشکی محجبه و مسلمان شود محدود به پزشک خانواده میگردد و این محدودیت با وجود کارهای تحقیقاتی برایم سخت بود به همین خاطر تصمیم گرفتم اخلاقم را درست کنم و موفق شدم. بعد از خدا خواستم که در جوانی به موهبت داشتن حجاب برسم و لطف خدا بود که در تصمیمم کمکم کرد تا حجاب داشته باشم. هرچند واقعاً در آن محیط سخت بود. علاوه بر این خانواده مقیدی هم نداشتم و با حجاب شدنم در کل عکسالعمل اطرافیان را در پی داشت.
عکسالعمل همکاران در محیط کار چگونه بود؟
خیلی تعجب کردند. رئیسم با حجاب مشکل داشت و گفت باید از قبل با من مشورت میکردی. به او گفتم این یک امر شرعی و شخصی است لزومی ندارد با کسی مشورت کنم، چون اتفاقی است بین من و خدای من، به بندگان او ارتباط ندارد دلیلی نمیدیدم با شما از قبل مطرح کنم یا اجازه بگیرم. قصد اخراج من را داشت، اما همکارانم هر چند بدون حجاب بودند و اصلاً انتظار این پوشش را برای من نداشتند بر اساس همان لطف خدا و رفتارهای درست به حمایت از من اعلام کردند که اگر من اخراج شوم و فشار کاری بر من وارد شود ما همه حجاب میگذاریم و خدا باز هم کمک کرد تا تهدیدات و فشارها تأثیری نداشته باشد.
ریشه این تحول دینی شما در سرزمینی که هیچ ارتباطی با مذهب و خدا ندارد، چه چیزی بود؟
من قبل از مهاجرت به هلند کلاس چهارم دبستان بودم. معلم قرآن ما برای یادگیری سورههای کوتاه قرآن، آنها را روی نوارکاست ضبط میکرد و به ما میداد تا در خانه گوش بدهیم و حفظ کنیم. سورههای قرآن به دلم نشست. وقتی هلند رفتیم هرگز دوست نداشتم سورههایی را که یاد گرفتم، فراموش کنم برای همین هر شب قبل از خواب آنها را مرور میکردم و میخواندم به طوری که از همان کودکی ملکه ذهنم شده بود. مطمئن هستم معجزه قرآن بود که من را از غرق شدن در زندگی غربی حفظ کرد و همیشه به من آرامش خاصی میداد. یادم است دوستی ایرانی داشتم که از یک خانواده بسیار مقید بود. استخر مختلط نمیرفت، هرچیزی نمیخورد و همه مسائل شرعی را رعایت میکرد. خیلی دوستش داشتم و به او غبطه میخوردم تا اینکه از هم دور شدیم و با خانواده به شهر دیگری از هلند رفتند. بعد از هفت سال او را دیدم که به کل تغییر کرده بود. خیلی برایم عجیب بود که او اینطور عوض شده بود. اصلاً زندگی و رنگ و لعاب غربی به شکلی است که اگر یاری خدا نباشد ناخواسته همرنگ آنجا میشویم. من، چون از کودکی مدام قرآن میخواندم خدا هم من را به واسطه قرآن محافظت کرد تا به جای همرنگ محیط شدن بیشتر به او نزدیک شوم و حجاب داشته باشم.
شما که توانایی خوبی برای کنترل خودتان داشتید از طرفی هم از موقعیت کاری و علمی نسبتاً خوبی برخوردار بودید، چرا به ایران برگشتید؟
بله ۱۲ سال کار تحقیقی در هلند باعث شده بود تا موقعیت خوبی پیدا کنم و، چون از کودکی آنجا بزرگ شده بودم به همه شرایط اشراف داشتم، اما نیرویی من را به کشورم میکشاند، چون با شهدا و زندگی آنها و همینطور اتفاقات تاریخی بعد از انقلاب آشنا بودم و میدیدم همه اینها نشان از ایستادگی و مقاومت در مقابل غرب و تهاجم آنهاست و خیلیها برای حفظ آرمانهای انقلاب اسلامی جان خود را دادند به خودم میبالیدم و برایم ارزش داشت برای همین دوست داشتم سهمی در کشورم داشته باشم و صادقانه بدون رنگ و بوی شعارزدگی میگویم به قصد خدمت به مردم کشورم به ایران برگشتم و به همه موقعیتهایی که در هلند داشتم، پشت کردم.
الان احساس رضایت دارید؟
من خودم را به خدا سپردهام. هدفم از بازگشت به ایران خدمت به هموطنان خودم بود و این کار برایم لذتبخش است. اینجا معنویتی دارد که هیچ جای دنیا از آن خبری نیست. دنبال رسانهای کردن خودم و فعالیتهایم نیستم.
شما در یک محیط لائیک سالها دور از وطن زندگی کردهاید، ولی اروپا را با همه زرق و برقش رها کردید و به کشور بازگشتید. در حالی که عدهای در کشور حسرت دنیای غرب را میخورند و اینجا احساس کمبود دارند چه حرفی برای این افراد دارید؟
در داخل کشور مشکلاتی وجود دارد، ولی این را باید بدانیم که هر کس در مملکت اسلامی امتحان میشود و باید در محضر خدا پاسخگو باشد. به نظر من در ایران زندگی کردن یک فرصت است به خصوص اینکه مسئولیتی هم برای خدمت داشته باشیم. از این طریق آخرت خود را میسازیم.
ایران را به کشتی نوح تعبیر کرده بودید، چرا؟
همینطور است، چون حضرت نوح در سرزمینی خشک و برهوت سالها در حال ساخت کشتی بود. همزمان هم مردم را به خدا و حقانیت او دعوت میکرد مردم تعجب میکردند. امروز هم انقلاب اسلامی ایران در شرایطی است که دنیا را به حقانیت دعوت میکند و همزمان از سوی استکبار جهانی و غرب تحت ظلم و فشارهای زیادی است. در طول این سالها هم روند خود را طی کرده و نسبت به دنیا بیتفاوت نبوده است و همچنان در مقابل زورگویی غربیها ایستادگی داشته و جوانان زیادی در این راه به شهادت رسیدند، اما کوتاه نیامده است. این تفکر مقابله با غرب حرکت خوبی است، چون نتیجه کمک و همراهی خداست؛ چیزی که در کشورهای دیگر نیست.
بهتر نبود در قالب یک مُبلغ در غرب میماندید شاید مؤثرتر بودید؟
درست است، ولی برای من شخصاً بازگشت به ایران و خدمت علمی خیلی بیشتر اهمیت دارد. سختی و مشکلاتی دارم، اما ثمربخشتر است تا اینکه در هلند تبلیغ اسلامی را میکردم. این تخصص من نیست؛ البته به قدری رسانهها هجمه وسیعی از ایرانستیزی و اسلامهراسی به راه انداختهاند که عموم به ما مسلمانان بدبین هستند. یادم است یک بار آدرسی را از خانمی سؤال کردم، چون محجبه بودم کمی عقب ایستاد. خیلی سخت است تا نگاه منفی نهادینه شده آنها به اسلام و ایران را عوض کرد. شاید اگر گردشگری را با عمق و قوت بیشتری ادامه بدهیم تا از نزدیک با حقیقت آشنا شوند و در همین رفت و آمدها آنها را با زیبایی اسلام آشنا سازیم، تاثیری به مراتب بیشتر داشته باشد.
با توجه به تجربه زندگی در غرب تفاوت بین شرق و غرب را چطور میبینید؟
غربیها با وجود تکنولوژی و توسعه علمی افرادی تنها هستند؛ در حالی که در شرق خانواده اهمیت دارد و این فرهنگ ارزشمندی است البته در غرب به دلیل سیستم جریمه سنگین مردم ملزم به رعایت قوانین شدهاند چیزی که کم کم به فرهنگ درآمده، ولی شرقیها کمتر به این مسئله اهمیت میدهند.