باز می ایستم رو به قبله
سال ها به تماشای تو
که در قایقِ دست هایت
زانوی دیدگانت در بغل
چشم در چشمم دوخته ای...
دو شستم را به هم می دوزم
طاقِ نصرت می شود
بادبانِ طوفانِ نگاهت را...
باز می خوانم سوره ی وصل
در دوازده قنوت عشق
به نام تو
برای تو
به یاد تو....
چه کنم؟!
وقت است که قایق را
بسپارم به امواج خیال...
تا نمازی دیگر
و قنوتی دیگر
می مانم کنار تو
در ساحل انتظار...
*این شعر را در دوازدهمین سالگردِ درگذشتِ همسر عزیزم سرودم. روحش شاد و یادش گرامی.
سال ها به تماشای تو
که در قایقِ دست هایت
زانوی دیدگانت در بغل
چشم در چشمم دوخته ای...
دو شستم را به هم می دوزم
طاقِ نصرت می شود
بادبانِ طوفانِ نگاهت را...
باز می خوانم سوره ی وصل
در دوازده قنوت عشق
به نام تو
برای تو
به یاد تو....
چه کنم؟!
وقت است که قایق را
بسپارم به امواج خیال...
تا نمازی دیگر
و قنوتی دیگر
می مانم کنار تو
در ساحل انتظار...
*این شعر را در دوازدهمین سالگردِ درگذشتِ همسر عزیزم سرودم. روحش شاد و یادش گرامی.