دفتر نقاشی


دفتر نقاشی

یک عمر قلم بودم چه سیاهیئی داشت ذغال در بر قلمم شرم میداشت چه سیاهیئی داشت پتک سخت و زرینی خورد قلمم را شکست رنگ و رویم را برد کاغذی جام نشست چه کاغذیم سپید هیچ خط و خالی نیست حتی مسیر کهنهشاعر:هادی ابراهیم زاده شاهسوار

یک عمر قلم بودم چه سیاهیئی داشت
ذغال در بر قلمم شرم میداشت چه سیاهیئی داشت
پتک سخت و زرینی خورد قلمم را شکست
رنگ و رویم را برد کاغذی جام نشست
چه کاغذیم سپید هیچ خط و خالی نیست
حتی مسیر کهنه رفته ردپایی نیست
من چقدر زیبایم چقدر خالییم
گویی که انگار هیچ اثری از ما نیست
رد پایم خالیست دفتر نقاشیست

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


تست هوش تشخیص دو خواهر : کدام پسر 2 خواهر دارد؟