یک عمر قلم بودم چه سیاهیئی داشت
ذغال در بر قلمم شرم میداشت چه سیاهیئی داشت
پتک سخت و زرینی خورد قلمم را شکست
رنگ و رویم را برد کاغذی جام نشست
چه کاغذیم سپید هیچ خط و خالی نیست
حتی مسیر کهنه رفته ردپایی نیست
من چقدر زیبایم چقدر خالییم
گویی که انگار هیچ اثری از ما نیست
رد پایم خالیست دفتر نقاشیست
ذغال در بر قلمم شرم میداشت چه سیاهیئی داشت
پتک سخت و زرینی خورد قلمم را شکست
رنگ و رویم را برد کاغذی جام نشست
چه کاغذیم سپید هیچ خط و خالی نیست
حتی مسیر کهنه رفته ردپایی نیست
من چقدر زیبایم چقدر خالییم
گویی که انگار هیچ اثری از ما نیست
رد پایم خالیست دفتر نقاشیست