شیک پوش بود. قد متوسط، لاغر اندام و چسبی روی بینی با حکایتی آشنا از یک عمل جراحی زیبایی. کشیده شدن بندهای کوله پشتی مشکی با خطوط قرمز، حکایت از باری سنگین بر پشت دخترک داشت و چندین کتاب قطور در قطع وزیری و رقعی در دستانش.
چنان با آب و تاب شروع به تعریف کردن از کتابهایش کرد که گویی سالها برای بازاریابی، آموزشهای پیشرفته را گذرانده است.
برخی از همکاران چند کتابی را از دخترک خریداری کردند. هزینه سنگین عمل جراحی بینی و تناقضش با وضعیت شغلی دخترک علامتهای سوالی بود که برای یافتن پاسخ شماره تلفنش را گرفتم تا سر فرصت مناسب با او صحبت کنم.
سمانه م. از روزهای نخست که برای فروختن کتاب خجالت میکشید، برایم گفت. دخترک توضیح داد که رفته رفته به سنگینی کتاب ها و خجالت از آدم ها، عادت کرده است.
سمانه دختر ۱۸ ساله است که برای ادامه تحصیل در یکی از دانشگاههای سمنان به این شهر آمده است. برای تامین هزینههای تحصیلش به دنبال شغلی آبرومند میگشته که به سفارش یکی از دوستانش به یک کتابفروشی سر میزند.
کار فرهنگی به او پیشنهاد میکنند که در ظاهر با کتاب و کتابخوانی سر و کار دارد.
کمی بازاریابی کتاب هم چاشنی این کار فرهنگی میشود و از آنجا که هزینههای تحصیلش بالاست و اجاره منزل دانشجویی هم سنگین، کوله پشتی مشکی با خطوط سیاه را بر شانههایش میاندازد.
از چگونگی تامین هزینه عمل زیبایی بینی از سمانه سوال میکنم او میگوید: روزهای اول کار، به سختی برایم گذشت و از خجالت ماسک بر روی صورتم میگذاشتم که کسی مرا نبیند و نشناسد. اما سختی تامین هزینههای زندگی و تحصیل کمکم نگاهم را به کارم عوض کرد و عشق چندین ساله عمل زیبایی بینی نیز قدرت و انگیزهام را بیشتر کرد.
وی ادامه داد: تصور اینکه یکی از همکلاسیهایم من را در حال فروش و تبلیغات ببیند، آزاردهنده بود، اما دیدن دختران دیگر که مانند من دانشجو بودند و کتاب میفروختند، سبب افزایش اعتماد به نفسم شد.
این دانشجو گفت: پدرم بازنشسته است و مادر نیز در شهر خودمان خیاطی میکند و هزینههای تحصیلم را به سختی و با کمبودهای فراوان تامین میکنند و درخواست هزینه عمل جراحی بینی از آنها برایم بیانصافی بود.
وی با اشاره به اینکه حدود ۲ سال کار کرده تا به آروزی جراحی بینیاش رسیده است، افزود: از کمبود پول برای امرار معاش و هزینههای تحصیل به پدر و مادرم حرفی نمیزنم و برای رسیدن به آرزویم نیز ۲ سال کار کردم و بالاخره بینیام را جراحی کردم.
وی، از دیدن مانتو و کیف و کفشهای جور واجور هم کلاسیهایش میگوید که ذهنش را درگیر میکند تا مثل آنها بپوشد، مثل آنها به رستورانهای شیک و گران و به قول خودش لاکچری برود و مثل آنها گردشها و تفریحات باکلاس داشته باشد.
سمانه درباره چگونگی تامین هزینه جراحی به خانوادهاش گفته است که با قناعت و کار دانشجویی در دانشگاه این پول را جمع کرده است.
دخترک کتابفروش از کارش ابراز رضایت میکند و درآمد ماهانه ۹۵۰ هزار تومانی را برای گذران زندگیش کافی میداند.
بعد از اتمام مصاحبه تاملی میکنم و غیرت این دختر برای کسب درآمد حلال برایم تحسین برانگیز میشود، اما در این میان مصرفگرایی، هزینههای سرسام آور زیبایی و تفریحات لوکس که بساط خود را در میان همه اقشار به آرامی پهن کرده است، فروشندگی دخترکان را برایم کمی و شاید بسیار دردناک میکند.
همه یقین دارند که تلاش و کار عیب نیست، اما نباید درآمد دختران و پسرانی که در کنار تحصیل به دست می آید و با تحمل فشارهای روحی و جسمی زیاد کسب درآمد میکنند، در مسیر اشتباه و مصرفگراییهای بیهوده خرج شود که آینده ای روشن را برایشان مجسم نمیکنند.
۹۸۹۱/۷۴۰۸