سکوت میکنم
اما...
تو سکوتم را تفسیر کن
سین سکوت من سرود یک دوره گرد است
که به هوای گمشده ای
شهر به شهر میرود
من هم گم شده ام
زیر آوار سنگین دلی
که چشمان تو بر سرم هوار کرده است
آواز من گم شده است
در پشت درختی
که تو باید در باغ امیدم میکاشتی
سکوتم را تفسیر کن
من کاف را در کمان ابروی تو میبینم
همه ی هجاهای سکوت من
درون چشمان تو مأوا کرده اند
چشمان تو را باید دزدید
و پشت واج های یک شعر سپید پنهان کرد
آری....
به فصل قصه که برسی
شعری میخوانی
دلی میدزدی
و در ازدحام فکرهای طولانی کمی گم میشوی