پرنده ی خیال


پرنده ی خیال

حالا که به اینجا رسیدم وقتی یادم میاد که یه روزی قراره بمیرم - و اینجا نباشم - بدجوری بُغضم می گیره... نه واسه اینکه چرا دیگه نیستم... حرفم اینه: اصلاً چرا اومدم...؟ - اومدم که نه - چراشاعر:عبدالمجید حیاتی

حالا که به اینجا رسیدم
وقتی یادم میاد
که یه روزی قراره بمیرم
- و اینجا نباشم -
بدجوری بُغضم می گیره...
نه واسه اینکه
چرا دیگه نیستم...
حرفم اینه:
اصلاً چرا اومدم...؟
- اومدم که نه -
چرا آوردنم...؟

بعضی وقتا
تو عالمِ رویا
به خودم نهیب می زنم و میگم:
"حالا که اومدی، خوش اومدی...
ولی این یادت باشه
همونجوری که آوردنت
همونجوری هم می بَرَنت...
پس حالا که قراره بری
کاری کن که بمونی
امروز...فردا...همیشه...
اینجا...اونجا...همه جا..."

پرنده خوش باوَر خیال،
داره صدام می زنه...
دوباره و سه باره،
انگار وقتِ رفتنه...
آخ که چقدر خوابم میاد!!!

(م - ح - فریاد)
بهار نود و هشت

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


انواع فونت و متن بسم الله الرحمن الرحیم برای بیو اینستا