????
باران تویی ! ...
شاعری که از باران نسراید ،
از دیدار ناب گل و گندم
نقشی نکشد ،
چکامه هایش ،
طرح روی آب
و برگی در برابر باد خواهد بود ....
افسوس همیشه
کسی سراغ سایه را می گیرد ،
که درختی نمی کارد ...
گاهی فاصله را از یاد ببر
تا سبزینه ی مهر تو
تکثیر شود ....
می دانی که ،
آمدنت جلوه ای خوش دارد
چنان یاس ها ،
وقتی مهمان باغ می شوند ...
چمدانی پر از نوازشی و من
مسافرم .......
خوش به حال این واژه های سپید
که بازهم باتو به گفتگو بنشینند ...
اما شعری بنویس که در آن
درد نباشد ...
می دانی ،
صنوبرها هم گاهی
به صدای پای قاصدکی دلخوشند ..
ماه هم با سایه ها ماجرایی دارد ،
اما سرانجام طلایه دار
زیبایی توست
قبله گاه سپیده ای
که هرجا عبور می کنی ،
دری از بی نهایت ظهور می کند ....
نگارا !
آن که هر غروب خیال تورا
طواف می کند
شب قدر متبرکی خواهد داشت .....
درودی بفرست
تو که بدرود را
برایم معنا کرده ای ....
باران تویی ! ...
شاعری که از باران نسراید ،
از دیدار ناب گل و گندم
نقشی نکشد ،
چکامه هایش ،
طرح روی آب
و برگی در برابر باد خواهد بود ....
افسوس همیشه
کسی سراغ سایه را می گیرد ،
که درختی نمی کارد ...
گاهی فاصله را از یاد ببر
تا سبزینه ی مهر تو
تکثیر شود ....
می دانی که ،
آمدنت جلوه ای خوش دارد
چنان یاس ها ،
وقتی مهمان باغ می شوند ...
چمدانی پر از نوازشی و من
مسافرم .......
خوش به حال این واژه های سپید
که بازهم باتو به گفتگو بنشینند ...
اما شعری بنویس که در آن
درد نباشد ...
می دانی ،
صنوبرها هم گاهی
به صدای پای قاصدکی دلخوشند ..
ماه هم با سایه ها ماجرایی دارد ،
اما سرانجام طلایه دار
زیبایی توست
قبله گاه سپیده ای
که هرجا عبور می کنی ،
دری از بی نهایت ظهور می کند ....
نگارا !
آن که هر غروب خیال تورا
طواف می کند
شب قدر متبرکی خواهد داشت .....
درودی بفرست
تو که بدرود را
برایم معنا کرده ای ....