مسئولان بگویند به جز دستفروشی چه کنیم/ امنیت مردم چه میشود/ اجازه بدهید فعلاً نتیجهگیری نکنیم
گروه جامعه – در گفتوگوی دو ساعته مدیران شهری با دستفروشان مترو در ایستگاه امام خمینی(ره) دستفروشان از دغدغههای معیشتی و مشکلات زندگیشان گفتند و اینکه مأموران بار ما را میگیرند، در حالی که راهی برای کسب درآمد نداریم و از سویی مسئولان شهری بر حفظ امنیت و آسایش در رفتوآمد مردم و مسافران تأکید داشتند. این جلسه بدون صحبتهای مدیرعامل مترو با...
به گزارش ایکنا ساعت ۱۱ امروز چهارشنبه ششم شهریورماه، ضلع روبروی جایگاه بلیتفروشی ایستگاه متروی امام خمینی(ره) مملو از جمعیت و سروصدایی بود که نظر مردم را به خود جلب میکرد و مسافران با نگاه و دقت بیشتر، راه خود را به سمت این جمعیت کج میکردند تا بدانند چه خبر است. کمی جلوتر صدای خانمی پشت میکروفن واضحتر میشد؛ «لطفا فقط دستفروشان در ردیفهای جلو بنشینند». کمی جلوتر بنر بزرگی نصب شده بود که روی آن نوشته شده: گفتوگوی صمیمی مدیران شهری با دستفروشان مترو.
مقابل بنر یک ردیف صندلی چیده شده که چهرههای آشنای مسئولان مترو بر صندلیها دیده میشود؛ فرنوش نوبخت، مدیرعامل متروی تهران، محمدرضا جوادی یگانه، معاون فرهنگی اجتماعی شهرداری تهران و علی پیرحسینلو، مشاور معاون حمل و نقل ترافیک شهرداری تهران. در طرف مقابل مسئولان ردیفهای صندلی پشت هم چیده شده و دستفروشان با چمدانها و بارهای فروشیشان، یکی یکی پیدایشان میشود و بر روی صندلیها مینشینند. مجری هم مدام تأکید میکند که فقط دستفروشان روی این صندلیها بنشینند و غیر از اینها و خبرنگاران حتی در پشت ردیفها مستقر شوند.
جوادییگانه، در ابتدای این جلسه از جای برمیخیزد تا دستفروشان او را ببینند و ابتدا هم خود را معرفی میکند، سپس میگوید: موضوع دستفروشان کمدرآمد همواره مورد توجه بوده و در فضای کسب و کار این قشر دارای اهمیت است. در موضوع دستفروشی در مترو علاوه بر دستفروشان باید به جنبههای امنیت و آسایش مردم و تسهیل رفت و آمد آنها هم توجه شود.
وی با بیان اینکه برای تصمیمگیری درباره موضوع دستفروشی در مترو، یکراه این است که پشت درهای بسته بنشینیم و خودمان تصمیم بگیریم، افزود: راه دیگر این است که با دستفروشان و مردم هم جلسات و نشستهایی بگذاریم و نظر آنها را هم بدانیم تا روند تصمیمگیری باشد. ما میدانیم وضعیت اقتصادی کشور مناسب نیست و طبق آماری که به ما میرسد تا کنون ۲۰ درصد طبقه متوسط به جرگه طبقه فقیر منتقل شدهاند.
جوادییگانه ادامه داد: اگر بخواهیم به مردم هم در تصمیمگیری درباره دستفروشی در مترو توجه کنیم، باید بگویم ما نظرسنجی کردیم و بیشتر مردم از وجود دستفروشان در مترو، اعلام نارضایتی کردهاند. میخواهیم در این مورد به یک راهحل مشترک برسیم و در فصای مترو اقدام مناسبی در این زمینه انجام دهیم. شهرداری موظف است فضایی فراهم کند که بدون اینکه در تعارض با رفتوآمد شهروندان باشد، عدهای کسب و کار خود را داشته باشند؛ لذا میخواهیم یک تصمیم جمعی گرفته شود و پیشنهادهای شما را هم خواهیم شنید. اما تسهیل رفتوآمد مردم و عدم مزاحمت برای آنها و حفظ امنیت مترو، از جمله اولویتهای ما در ساماندهی به دستفروشی در مترو است.
بعد از صحبتهای معاون فرهنگی اجتماعی شهرداری تهران، نوبت به شنیدن صحبتهای دستفروشان میرسد. میکروفن دست به دست میرسد به یک جوان بیست و چند ساله که در ردیف اول و دقیقاً مقابل نوبخت نشسته است. او آرام میگوید: آقایان مسئول، دستفروشی که بخواهد تند صحبت کند، بین ما وجود ندارد. اگر چنین اتفاقی هم بیفتد از طرف ما نیست. شما از دغدغه مردم میگویید، ما هم دغدغه مردم را داریم. همین حالا من میتوانم گریه کنم و همین مردم ناراضی را سمت خود بکشانم. اما در واقعیت اگر بخواهید آمار دقیقتری از نظر مردم ارائه دهید، مطمئناً نظر مردم همنظر با دستفروشان است. پیش از این جلسه، از دستفروشان شنیدهام این جلسات بیفایده و فرمالیته است و در آخر شما آن کاری را که میخواهید انجام میدهید.
جوان دیگری که جسورتر و در همان ردیف نشسته است، میکروفن را میگیرد و با صدایی رسا میگوید: من لیسانس دارم، اما آنچه باعث شده دراوج جوانی به جای خوشی اینجا بنشینم و به خاطر کسب روزی حلالم با شما بحث کنم، نیازهای اقتصادی ماست. اگر آمار بگیرید خواهید دید دستفروشان فقط از قشر کمسواد و بیسواد جامعه نیستند. ما حتی دیدهایم کسی که مدرک دکتری دارد در مترو دستفروشی میکند. چارهای نداریم جز اینکه اینجا کار کنیم. خود من دانشجو هستم و از عید خانوادهام را ندیدهام، در مترو تهران کار میکنم. دستفروشی سختیهایی دارد، بیشتر وقت ما برای فرار از مأموران صرف میشود. کسی که در مترو دستفروشی میکند، آخرین راه را برای کسب درآمد انتخاب کرده است. دو شب در بازداشتگاه خوابیدم، برای چه؟ چون دستفروشی میکنم تا شهریه دانشگاهم را بدهم؟
شاید خانوادهمان ندانند در مترو کار میکنیم
مقابل بنر یک ردیف صندلی چیده شده که چهرههای آشنای مسئولان مترو بر صندلیها دیده میشود؛ فرنوش نوبخت، مدیرعامل متروی تهران، محمدرضا جوادی یگانه، معاون فرهنگی اجتماعی شهرداری تهران و علی پیرحسینلو، مشاور معاون حمل و نقل ترافیک شهرداری تهران. در طرف مقابل مسئولان ردیفهای صندلی پشت هم چیده شده و دستفروشان با چمدانها و بارهای فروشیشان، یکی یکی پیدایشان میشود و بر روی صندلیها مینشینند. مجری هم مدام تأکید میکند که فقط دستفروشان روی این صندلیها بنشینند و غیر از اینها و خبرنگاران حتی در پشت ردیفها مستقر شوند.
جوادییگانه، در ابتدای این جلسه از جای برمیخیزد تا دستفروشان او را ببینند و ابتدا هم خود را معرفی میکند، سپس میگوید: موضوع دستفروشان کمدرآمد همواره مورد توجه بوده و در فضای کسب و کار این قشر دارای اهمیت است. در موضوع دستفروشی در مترو علاوه بر دستفروشان باید به جنبههای امنیت و آسایش مردم و تسهیل رفت و آمد آنها هم توجه شود.
وی با بیان اینکه برای تصمیمگیری درباره موضوع دستفروشی در مترو، یکراه این است که پشت درهای بسته بنشینیم و خودمان تصمیم بگیریم، افزود: راه دیگر این است که با دستفروشان و مردم هم جلسات و نشستهایی بگذاریم و نظر آنها را هم بدانیم تا روند تصمیمگیری باشد. ما میدانیم وضعیت اقتصادی کشور مناسب نیست و طبق آماری که به ما میرسد تا کنون ۲۰ درصد طبقه متوسط به جرگه طبقه فقیر منتقل شدهاند.
جوادییگانه ادامه داد: اگر بخواهیم به مردم هم در تصمیمگیری درباره دستفروشی در مترو توجه کنیم، باید بگویم ما نظرسنجی کردیم و بیشتر مردم از وجود دستفروشان در مترو، اعلام نارضایتی کردهاند. میخواهیم در این مورد به یک راهحل مشترک برسیم و در فصای مترو اقدام مناسبی در این زمینه انجام دهیم. شهرداری موظف است فضایی فراهم کند که بدون اینکه در تعارض با رفتوآمد شهروندان باشد، عدهای کسب و کار خود را داشته باشند؛ لذا میخواهیم یک تصمیم جمعی گرفته شود و پیشنهادهای شما را هم خواهیم شنید. اما تسهیل رفتوآمد مردم و عدم مزاحمت برای آنها و حفظ امنیت مترو، از جمله اولویتهای ما در ساماندهی به دستفروشی در مترو است.
بعد از صحبتهای معاون فرهنگی اجتماعی شهرداری تهران، نوبت به شنیدن صحبتهای دستفروشان میرسد. میکروفن دست به دست میرسد به یک جوان بیست و چند ساله که در ردیف اول و دقیقاً مقابل نوبخت نشسته است. او آرام میگوید: آقایان مسئول، دستفروشی که بخواهد تند صحبت کند، بین ما وجود ندارد. اگر چنین اتفاقی هم بیفتد از طرف ما نیست. شما از دغدغه مردم میگویید، ما هم دغدغه مردم را داریم. همین حالا من میتوانم گریه کنم و همین مردم ناراضی را سمت خود بکشانم. اما در واقعیت اگر بخواهید آمار دقیقتری از نظر مردم ارائه دهید، مطمئناً نظر مردم همنظر با دستفروشان است. پیش از این جلسه، از دستفروشان شنیدهام این جلسات بیفایده و فرمالیته است و در آخر شما آن کاری را که میخواهید انجام میدهید.
جوان دیگری که جسورتر و در همان ردیف نشسته است، میکروفن را میگیرد و با صدایی رسا میگوید: من لیسانس دارم، اما آنچه باعث شده دراوج جوانی به جای خوشی اینجا بنشینم و به خاطر کسب روزی حلالم با شما بحث کنم، نیازهای اقتصادی ماست. اگر آمار بگیرید خواهید دید دستفروشان فقط از قشر کمسواد و بیسواد جامعه نیستند. ما حتی دیدهایم کسی که مدرک دکتری دارد در مترو دستفروشی میکند. چارهای نداریم جز اینکه اینجا کار کنیم. خود من دانشجو هستم و از عید خانوادهام را ندیدهام، در مترو تهران کار میکنم. دستفروشی سختیهایی دارد، بیشتر وقت ما برای فرار از مأموران صرف میشود. کسی که در مترو دستفروشی میکند، آخرین راه را برای کسب درآمد انتخاب کرده است. دو شب در بازداشتگاه خوابیدم، برای چه؟ چون دستفروشی میکنم تا شهریه دانشگاهم را بدهم؟
شاید خانوادهمان ندانند در مترو کار میکنیم
در اینجا مجدداً جوادییگانه تأکید میکند که دستفروشان راحتتر صحبت کنند و میگوید: خبرنگاران، عکاسان و دوربینهای صداوسیما متعهد شدهاند چهره شما نشان داده نشود. با صحبتهای جوادییگانه دخترخانم جوانی برمیخیزد و فریاد میزند من شاید دلم نخواهد خانوادهام مرا ببینند. شاید خانواه من ندانند من اینجا کار میکنم، همین امروز تلویزیون و اخبار ۲۰:۳۰ و خبرگزاریها ما را نشان میدهند، نمیتوانیم مثل این آقایان راحت صحبت کنیم.
او مینشیند و یک خانم حدوداً ۴۰ ساله از جا بلند میشود و میگوید: ۱۲ سال است در مترو فروشندگی میکنم و حالا، اما خوراکی میفروشم. یک پسر معلول ۲۴ ساله دارم. اینجا به من گفتند برو مریض نگهداری کن و پول در بیاور، فروشندگی نکن. گفتم خودم در خانه مریض دارم. دو تا بچه دارم، شوهرم بیکار است. یک پسرم لیسانس برق صنعتی دارد که کار ندارد، چون پارتی ندارم. در ۲۴ ساعت تنها یکوعده غذا میتوانم به فرزند مریضم بدهم. هر جا میرویم کار به ما نمیدهند. خسته شدهام. روی سکو مینشینیم باید مراقب باشیم مأمور ایستگاه ما را جلب نکند.
او مینشیند و یک خانم حدوداً ۴۰ ساله از جا بلند میشود و میگوید: ۱۲ سال است در مترو فروشندگی میکنم و حالا، اما خوراکی میفروشم. یک پسر معلول ۲۴ ساله دارم. اینجا به من گفتند برو مریض نگهداری کن و پول در بیاور، فروشندگی نکن. گفتم خودم در خانه مریض دارم. دو تا بچه دارم، شوهرم بیکار است. یک پسرم لیسانس برق صنعتی دارد که کار ندارد، چون پارتی ندارم. در ۲۴ ساعت تنها یکوعده غذا میتوانم به فرزند مریضم بدهم. هر جا میرویم کار به ما نمیدهند. خسته شدهام. روی سکو مینشینیم باید مراقب باشیم مأمور ایستگاه ما را جلب نکند.
سپس ادامه میدهد: ماهی ۵۳ هزار تومان بهزیستی به بچه معلول من پول میدهد، این پول به کجا میرسد؟ اگر شما میگویید دستفروشی نکنیم، باشد نمیکنیم، شما بگویید چه کار کنیم؟ درست است عدهای هستند که نیاز مالی شاید نداشته باشند، اما در مترو دستفروشی میکنند.
افتخار میکنم برای روزی بچههایم حمّالی میکنم
خانم دستفروش دیگری که کیسه بزرگ پیراشکیهایش در کنارش است ماسکی بر صورت زده و بلند میشود و میگوید: من پیراشکی میفروشم. بچه مریضی داشتم که با وجود بیماری، توانست کارشناسی ارشد علمی کاربردی بگیرد. بچهام که سالم شد خدا را شکر کردم. از طریق دستفروشی کرایه خانه میدهم. من بیسواد نیستم، دانشگاه رفتهام. سرپرستی ندارم. دو بچه دارم و تلاش میکنم بتوانم خرج آنها را بدهم. برخی آقایان اینجا به ما توهین میکنند. در همین ایستگاه به من گفتهاند حمّال، من افتخار میکنم برای روزی بچههایم حمّالی میکنم.
خانم جوان دیگری که لهجه کردی دارد، برمیخیزد، صدایش میلرزد و سعی میکند بلند حرف بزند. میکروفن را دست میگیرد و میگوید: لیسانس عمران دارم. یک ترم هم فوق خواندم. تولیدی مانتو داشتم، اما ورشکست شدم، بار من را هفته پیش مأموران مترو گرفتهاند. نمیدانم روی آن وایتکس ریخته شده یا نه! چمدانی را که ۲۵۰ هزار تومان خریده بودم و وسایلم را داخل آن گذاشته بودم پاره کردند. از ساعت شش صبح تا ۱۰ شب در مترو کار میکنم تا بتوانم پول طلبکاران را بدهم. وقتی هم که میخواهیم وسایلمان را پس بگیریم، نصف آن نیست! اعتراض که میکنیم میگویند نمیخواهی، تحویل شهرداری میدهیم.
خانم میانسال دیگری از آن طرف سالن میگوید: بچههای دستفروشان به جایی نمیرسند، چون پارتی نداریم. فرزندم تحصیلکرده است، اما بیکار مانده، من با ۵۰ سال سن و داشتن یک دختر عقد کرده در خانه و شوهری که سکته کرده، مجبورم اینجا کار کنم. اگر این کار را نکنم کار دیگری بلد نیستم.
همهمه و صحبت کردنهای ریزریز دستفروشان با هم و اعتراضهایشان به اینکه این جلسات راه به جایی نمیبرد و آخر هم کاری نمیکنند، گاه جلسه را به هم میریزد و خانمی در این میان میگوید: من بیوهام. مسئولان بیایند زندگی ما را ببینند. چرا نباید اینجا کار کنم؟
خانم جوان دیگری که لهجه کردی دارد، برمیخیزد، صدایش میلرزد و سعی میکند بلند حرف بزند. میکروفن را دست میگیرد و میگوید: لیسانس عمران دارم. یک ترم هم فوق خواندم. تولیدی مانتو داشتم، اما ورشکست شدم، بار من را هفته پیش مأموران مترو گرفتهاند. نمیدانم روی آن وایتکس ریخته شده یا نه! چمدانی را که ۲۵۰ هزار تومان خریده بودم و وسایلم را داخل آن گذاشته بودم پاره کردند. از ساعت شش صبح تا ۱۰ شب در مترو کار میکنم تا بتوانم پول طلبکاران را بدهم. وقتی هم که میخواهیم وسایلمان را پس بگیریم، نصف آن نیست! اعتراض که میکنیم میگویند نمیخواهی، تحویل شهرداری میدهیم.
خانم میانسال دیگری از آن طرف سالن میگوید: بچههای دستفروشان به جایی نمیرسند، چون پارتی نداریم. فرزندم تحصیلکرده است، اما بیکار مانده، من با ۵۰ سال سن و داشتن یک دختر عقد کرده در خانه و شوهری که سکته کرده، مجبورم اینجا کار کنم. اگر این کار را نکنم کار دیگری بلد نیستم.
همهمه و صحبت کردنهای ریزریز دستفروشان با هم و اعتراضهایشان به اینکه این جلسات راه به جایی نمیبرد و آخر هم کاری نمیکنند، گاه جلسه را به هم میریزد و خانمی در این میان میگوید: من بیوهام. مسئولان بیایند زندگی ما را ببینند. چرا نباید اینجا کار کنم؟
به من گفتند برو دزدی کن، اما دستفروشی نکن
از آن طرف سالن، جوان سی و چند سالهای که ادعا میکند همه اینجا او را میشناسند، میگوید آیا دستفروشی جرم است؟ به مأموری که میخواست مرا بگیرد گفتم خوب چهکار کنم؟ گفت برو دزدی کن! از صبح که میآییم اینجا، ما و مأموران مثل موش و گربه دنبال هم هستیم. مأموران مترو از تعداد دستفروشان بیشتر شدهاند.
خانم دستفروش دیگری که چادر به سر دارد، برمیخیزد و میگوید: یک سال است دستفروشی میکنم. سرپرستی بچهام را عهدهدار شدهام، در زندگیام شکست خوردهام. چندوقت پیش مرا بازداشت کردند. اما من افتخار میکنم که نان حلال در میآورم.
خانم دستفروش دیگری که لهجه هم دارد، میگوید: ۶۸ سال سن دارم و ماهی ۶۰۰ هزار تومان خرج فرزند معلولم میکنم. نانآوری در خانه ندارم. کرایه خانه و خرج خورد و خوراک خودم و بچهام را از مترو درمیآورم. حالا و در این سن و سالی که من دارم، وقت عبادت و خلوتی من با خداست، اما صبح تا شب من در مترو میگذرد. صحبتهای این زن با گریهاش همراه میشود اما ادامه میدهد: سوادی ندارم که بروم جای دیگری کار کنم که بهتر از کار در مترو باشد.
جوان ۲۸ سالهای بلند میشود، سلام میکند و میگوید: من لیسانس عمران دارم، دوست دارم ازدواج کنم، اما به خاطر نداشتن کار و درآمد مناسب نتوانستهام زندگی تشکیل دهم. به سراغ دستفروشی در مترو آمدهام.
جوان دیگری که البته ظاهرش به طلبهها نمیخورد برمیخیزد و میگوید: من طلبهام، در یک حوزه علمیه آزاد درس میخوانم. افتخار میکنم طلبه هستم. ۶۰۰ هزار تومان در ماه قسط میدهم. البته حوزه ماهانه ۱۶۰ هزار تومان به من میدهد که این پول به جایی نمیرسد. مأموران مترو با ما طوری رفتار میکنند که انگار جنایتکار گرفتهاند.
با وجود اینکه شاید تصور میکردم فضای جلسه متشنج باشد، اما جو آرامی حکمفرماست. گهگاه صدای بلندگوی مترو بلند میشود و به مسافران رسیده به ایستگاه امام خمینی (ره) اعلام میکند؛ برای تعیین مسیر خود به تابلوهای راهنما توجه کنید.
خانم دستفروش دیگری که چادر به سر دارد، برمیخیزد و میگوید: یک سال است دستفروشی میکنم. سرپرستی بچهام را عهدهدار شدهام، در زندگیام شکست خوردهام. چندوقت پیش مرا بازداشت کردند. اما من افتخار میکنم که نان حلال در میآورم.
خانم دستفروش دیگری که لهجه هم دارد، میگوید: ۶۸ سال سن دارم و ماهی ۶۰۰ هزار تومان خرج فرزند معلولم میکنم. نانآوری در خانه ندارم. کرایه خانه و خرج خورد و خوراک خودم و بچهام را از مترو درمیآورم. حالا و در این سن و سالی که من دارم، وقت عبادت و خلوتی من با خداست، اما صبح تا شب من در مترو میگذرد. صحبتهای این زن با گریهاش همراه میشود اما ادامه میدهد: سوادی ندارم که بروم جای دیگری کار کنم که بهتر از کار در مترو باشد.
جوان ۲۸ سالهای بلند میشود، سلام میکند و میگوید: من لیسانس عمران دارم، دوست دارم ازدواج کنم، اما به خاطر نداشتن کار و درآمد مناسب نتوانستهام زندگی تشکیل دهم. به سراغ دستفروشی در مترو آمدهام.
جوان دیگری که البته ظاهرش به طلبهها نمیخورد برمیخیزد و میگوید: من طلبهام، در یک حوزه علمیه آزاد درس میخوانم. افتخار میکنم طلبه هستم. ۶۰۰ هزار تومان در ماه قسط میدهم. البته حوزه ماهانه ۱۶۰ هزار تومان به من میدهد که این پول به جایی نمیرسد. مأموران مترو با ما طوری رفتار میکنند که انگار جنایتکار گرفتهاند.
با وجود اینکه شاید تصور میکردم فضای جلسه متشنج باشد، اما جو آرامی حکمفرماست. گهگاه صدای بلندگوی مترو بلند میشود و به مسافران رسیده به ایستگاه امام خمینی (ره) اعلام میکند؛ برای تعیین مسیر خود به تابلوهای راهنما توجه کنید.
مشکل از دستفروشان نیست، مدیریت غلط است
دستفروشان به نوبت میکروفن را میگیرند و صحبت میکنند. مردی میانسال که عینکی بر چشمزده و برگه یادداشتی در دست دارد میگوید: معضلات و مشکلات مترو را دستفروشان به وجود نیاوردهاند. در اینجا مجری تصور میکند این فرد دستفروش نیست، از او تقاضا میکند میکروفن را در اختیار دستفروشان بگذارد، این فرد میگوید من دستفروش هستم و ادامه میدهد: مشکل از مدیریت دستفروشان است. اگر اوضاع مدیریت میشد و مکان مشخصی به دستفروشان اختصاص داده میشد شاید این بینظمیها را شاهد نبودیم. مردم وقتی از ما خرید میکنند، از خریدشان رضایت دارند و به خاطر نیازشان است که خرید میکنند.
در این میان، زنی مسن از بین جمعیت جلو میآید و با ناله و گریه میگوید: من ۶۵ سال دارم. سرطانی هستم. نانآوری ندارم. خسته هستم و جان بالا و پایین رفتن از پلههای مترو را ندارم. گریه به او اجازه نمیدهد ادامه حرفهایش را بزند و یکی از خانمهای دستفروش به او کمک میکند تا از جمعیت به بیرون منتقل شود.
مرد جوان دیگری که ظاهر موجهتری از سایرین دارد، با صدایی واضح و مجریگونه، میکروفن را دست میگیرد و میگوید: من فوق لیسانس علوم قضایی از دانشگاه علوم تحقیقات دارم. مجری جلسه دوباره وارد حرفهای این فرد میشود و میگوید: شما دستفروش نیستید لطفاً میکروفن را در اختیار دستفروشان بگذارید. این فرد مدعی میشود دستفروش هستم. مجری با خنده میگوید: آخر برخی هم گفتند دستفروش هستیم، اما .. این مرد جوان تأکید میکند: بله من دستفروشم و ادامه میدهد: دستفروشی فقط اختصاص به ایران ندارد، در تمام کشورها دستفروشی یک امر عادی است. فقط باید یک مدیریتی صورت بگیرد و دستفروشان مترو هم بتوانند از این فضا برای کسب درآمد استفاده کنند.
در این بین، مرد جوان قدبلندی از انتهای جمعیت جلو میآید تا حرف بزند، ابتدا مانع او میشوند، اما بعد میکروفن به دستش میرسد و فریاد میزند: ما نه بی شخصیتیم، نه بیخانواده، حتی اینجا نقش راهنمای مترو را ایفا و مسافران را راهنمایی میکنیم. اما همین حالا به ما گفتهاند؛ اگر رفتید و در جلسه صحبت کردید، دیگر بعدش انتظاری از ما نداشته باشید. اما ما حرفمان را میزنیم.
در این میان، زنی مسن از بین جمعیت جلو میآید و با ناله و گریه میگوید: من ۶۵ سال دارم. سرطانی هستم. نانآوری ندارم. خسته هستم و جان بالا و پایین رفتن از پلههای مترو را ندارم. گریه به او اجازه نمیدهد ادامه حرفهایش را بزند و یکی از خانمهای دستفروش به او کمک میکند تا از جمعیت به بیرون منتقل شود.
مرد جوان دیگری که ظاهر موجهتری از سایرین دارد، با صدایی واضح و مجریگونه، میکروفن را دست میگیرد و میگوید: من فوق لیسانس علوم قضایی از دانشگاه علوم تحقیقات دارم. مجری جلسه دوباره وارد حرفهای این فرد میشود و میگوید: شما دستفروش نیستید لطفاً میکروفن را در اختیار دستفروشان بگذارید. این فرد مدعی میشود دستفروش هستم. مجری با خنده میگوید: آخر برخی هم گفتند دستفروش هستیم، اما .. این مرد جوان تأکید میکند: بله من دستفروشم و ادامه میدهد: دستفروشی فقط اختصاص به ایران ندارد، در تمام کشورها دستفروشی یک امر عادی است. فقط باید یک مدیریتی صورت بگیرد و دستفروشان مترو هم بتوانند از این فضا برای کسب درآمد استفاده کنند.
در این بین، مرد جوان قدبلندی از انتهای جمعیت جلو میآید تا حرف بزند، ابتدا مانع او میشوند، اما بعد میکروفن به دستش میرسد و فریاد میزند: ما نه بی شخصیتیم، نه بیخانواده، حتی اینجا نقش راهنمای مترو را ایفا و مسافران را راهنمایی میکنیم. اما همین حالا به ما گفتهاند؛ اگر رفتید و در جلسه صحبت کردید، دیگر بعدش انتظاری از ما نداشته باشید. اما ما حرفمان را میزنیم.
صحبتهای مردی که دستفروش نبود ...
بعد از صحبتهای این دستفروش جوان، مردی از انتهای سالن جلو میآید و میکروفن را میگیرد و میگوید: یک نکته میخواستم بگویم. مجری میپرسد: شما دستفروش هستید؟ آن مرد پاسخ میدهد: اجازه بدهید حرفم را بزنم، خیر من دستفروش نیستم. بعد ادامه میدهد: مردم بعد از کار به مترو میآیند و میخواهند در آسایش به مقصد برسند، اما دستفروشان از چپ و راست به ما تنه میزنند. باید این اوضاع مدیریت شود و جایی به آنها اختصاص دهند که مخل آسایش مردم نباشند. مترو و قطار جای دستفروشی نیست. در اینجا مجری وارد میشود که؛ این جلسه مختص صحبت دستفروشان با مدیران مترو است، دستفروشان هم بلند میشوند و با داد و فریاد این فرد را از صحنه خارج میکنند.
پسربچهای حدوداً ۱۰ ساله، از بین جمعیت جلو میآید و تقاضا دارد حرف بزند. میکروفن را دست میگیرد و میگوید: به خاطر کرایه خانه در مترو لوبیا میفروشم. بعضیها گاهی میپرسند نخود هم داری؟، حضار میخندند. با خنده مسئولان این پسربچه ادامه میدهد: شما مسئولید راهکاری بدهید چرا میخندید؟
فضای سالن بلیتفروشی ایستگاه امام خمینی(ره) که محل برگزاری این جلسه بود، نسبت به دو ساعت قبل و آغاز این برنامه، شلوغتر شده بود. بیش از دستفروشان مردمی که بیخبر از این برنامه به مترو آمدهاند، پشت صندلیها تجمع کرده بودند.
پسربچهای حدوداً ۱۰ ساله، از بین جمعیت جلو میآید و تقاضا دارد حرف بزند. میکروفن را دست میگیرد و میگوید: به خاطر کرایه خانه در مترو لوبیا میفروشم. بعضیها گاهی میپرسند نخود هم داری؟، حضار میخندند. با خنده مسئولان این پسربچه ادامه میدهد: شما مسئولید راهکاری بدهید چرا میخندید؟
فضای سالن بلیتفروشی ایستگاه امام خمینی(ره) که محل برگزاری این جلسه بود، نسبت به دو ساعت قبل و آغاز این برنامه، شلوغتر شده بود. بیش از دستفروشان مردمی که بیخبر از این برنامه به مترو آمدهاند، پشت صندلیها تجمع کرده بودند.
اولویت ما؛ حقوق مردم برای تأمین آسایش و امنیت آنها در مترو
صحبتهای یک ساعت و نیمه دستفروشان تمام میشود و نوبت به مسئولان میرسد، علی پیرحسینلو، مشاور معاون حمل و نقل ترافیک شهرداری تهران در ابتدا میگوید: صرف مطرح کردن مشکلات دستفروشان نمیتواند به ما در ارائه راهحل کمک کند. یک ضلع تصمیمگیری در اینباره صحبتهای دستفروشان بود و مسئولان مترو هم به این جلسه آمدهاند تا از صحبتهای شما برای ارائه راهکار کمک بگیرند. اما همه میدانیم و شما هم میدانید که کار کردنتان نباید باعث تضییع حق آسایش و امنیت مردم شود. از طرفی، چه در مترو یا در جای دیگر هیچکس حق تعدی و توهین به دیگری، حتی دستفروشان را ندارد.
وی با بیان اینکه موضوع دستفروشی در مترو به مراتب از شرایط گذشته بدتر شده است، افزود: دستفروشی زیاد شده است. مترو محل کسب و کار نیست، اگر از سر اضطرار به اینجا آمدهاید، باید موقت باشد، نه اینکه این افراد سالها در مترو بمانند و کار کنند. هیچ کسی در شهرداری نمیتواند به شما اجازه دهد که در سکوی قطار که مسافران میخواهند سوار قطار شوند و امنیتشان به خطر میافتد، بساط پهن کنید. واگذاری مدیریت دستفروشان به پیمانکار هم قطعاً راهکار خوبی نیست.
جوادی یگانه نیز در ادامه صحبتهای پیرحسینلو برمیخیزند و میگوید: اولین وظیفه مسئولان مترو تسهیل رفت و آمد و امنیت مردم در استفاده از مترو است. در کنار ارائه راهکار، جلسات دیگری هم خواهیم داشت تا نظر مردم را هم بشنویم. اینکه در این جلسه از ما مجوز بخواهید ما نمیتوانیم مجوزی بدهیم. این مسئلهای شهری است. بحث دیگر مسئله دستفروشی در سطح شهر تهران است. یک راهحل ساماندهی است که باز هم بساط دستفروشی خواهد بود، یک راهحل هم رها کردن است که مانند حالا خواهد بود و مردم ناراضی خواهند بود. باید به ما فرصت بدهید. از طرفی شما باید خودتان را به جای مردم بگذارید و این گفتگو را ناتمام باقی بگذارید تا تجربههای لازم را برای ارائه راهحل حقیقی کسب کنیم.
این جلسه که گفتوگوی صمیمی مدیران شهری با دستفروشان مترو نام گرفته بود و با حضور فرنوش نوبخت برگزار شد، بدون بیان کلامی از زبان مدیرعامل مترو به پایان رسید. این در حالی بود که از ابتدای جلسه تا انتهای آن، همهمه دستفروشان حاضر در این فضا برای این بود که صحبتهای رئیس مترو را که گاهی او را دکتر خطاب میکردند و گاهی مهندس بشنوند!
وی با بیان اینکه موضوع دستفروشی در مترو به مراتب از شرایط گذشته بدتر شده است، افزود: دستفروشی زیاد شده است. مترو محل کسب و کار نیست، اگر از سر اضطرار به اینجا آمدهاید، باید موقت باشد، نه اینکه این افراد سالها در مترو بمانند و کار کنند. هیچ کسی در شهرداری نمیتواند به شما اجازه دهد که در سکوی قطار که مسافران میخواهند سوار قطار شوند و امنیتشان به خطر میافتد، بساط پهن کنید. واگذاری مدیریت دستفروشان به پیمانکار هم قطعاً راهکار خوبی نیست.
جوادی یگانه نیز در ادامه صحبتهای پیرحسینلو برمیخیزند و میگوید: اولین وظیفه مسئولان مترو تسهیل رفت و آمد و امنیت مردم در استفاده از مترو است. در کنار ارائه راهکار، جلسات دیگری هم خواهیم داشت تا نظر مردم را هم بشنویم. اینکه در این جلسه از ما مجوز بخواهید ما نمیتوانیم مجوزی بدهیم. این مسئلهای شهری است. بحث دیگر مسئله دستفروشی در سطح شهر تهران است. یک راهحل ساماندهی است که باز هم بساط دستفروشی خواهد بود، یک راهحل هم رها کردن است که مانند حالا خواهد بود و مردم ناراضی خواهند بود. باید به ما فرصت بدهید. از طرفی شما باید خودتان را به جای مردم بگذارید و این گفتگو را ناتمام باقی بگذارید تا تجربههای لازم را برای ارائه راهحل حقیقی کسب کنیم.
این جلسه که گفتوگوی صمیمی مدیران شهری با دستفروشان مترو نام گرفته بود و با حضور فرنوش نوبخت برگزار شد، بدون بیان کلامی از زبان مدیرعامل مترو به پایان رسید. این در حالی بود که از ابتدای جلسه تا انتهای آن، همهمه دستفروشان حاضر در این فضا برای این بود که صحبتهای رئیس مترو را که گاهی او را دکتر خطاب میکردند و گاهی مهندس بشنوند!
مدیرعامل مترو: ارائه راهکار بعد از بررسیهای دقیق خواهد بود
فرنوش نوبخت، مدیرعامل متروی تهران، نیز هنگام ترک این جلسه، با حضور در جمع خبرنگاران، با بیان اینکه فعلاً در این جلسات که دومین جلسه ماست، دنبال راهکار نیستیم، گفت: میخواهیم یک حرکت سنجیدهای در این زمینه انجام بدهیم. اجازه بدهید اینگونه مسائل اجتماعی توسط متخصصان بحث و بررسی شود و تصمیمات خوبی گرفته شود که به نفع شهرداری و همه ساکنان و شهروندان باشد. شاید جلسات بیشتری هم نیاز باشد، برگزاری این جلسات در راستای اهداف معاونت اجتماعی برای دقیق شدن در این موضوع است، ولی بگذارید نتیجه نگیریم. قطعاً باید به این موضوع توجه بیشتری شود، امیدواریم نتایج خوبی حاصل شود.
و سخن پایانی ...
صدای اذان از بلندگوها پخش میشود و این جلسه به اتمام میرسد و مدیرعامل و معاونان او هم صحنه را ترک میکنند. فارغ از اینکه معتقدیم باید جمعآوری اطلاعات به شکل علمی انجام شود و جامعهشناسان و افراد متخصص به جنبههای مختلف هر تصمیم بیندیشند و از انجام تصمیمات لحظهای دوری گزینند، برپایی این جلسه و شنیدن سخنان دستفروشان شکل زیبایی از یک اقدام نمادین بود.
من هم برای رساندن گزارش به خبرگزاری راهی مسیر سوار شدن به قطار میشوم. ظهر است و مترو از حدود دو ساعت قبلاش شلوغتر به نظر میرسد. در بدو ورود به قطار، خانمی جوان که بینیاش را چسب زده و صورتی آراسته و موهای بلوندی دارد، «بامتل» میفروشد. موهایش را باز میکند و بامتل را از انتهای ساقه موهایش به کف سرش جمع میکند و چرخی میزند که همه خانمها ببینند. آن طرفتر خانم مسنی با صدای بلند دستمالهای میکروفایبرش را تبلیغ میکرند. در این شلوغی، پسر بچهای هم میآید و خم میشود تا کفش یکی از مسافران نشسته را واکس بزند که آن خانم معترض میشود: «نزن، یکی دیگه الان زد»، پسر بچه، به من چهای میگوید و کارش را میکند. این کارش باعث میشود یک مشاجره لفظی بین او و آن مسافر شکل بگیرد. سروصدا و همهمه دستفروشان با بارهای سنگین و حجیمشان که سالن قطار را پر کردهاند، رفتوآمد مسافران را سخت کرده، سروصدا هم به حدی زیاد است که صدای اعلامی در قطار که میگوید: «ایستگاه بعد ...» به گوش بعضی از مسافران نمیرسد و مدام از هم میپرسند؛ «الان کدوم ایستگاهِ..؟»
اگر چه این شرایط هر روزه مترو و واگنهای قطار است و دیدن آن امری عادی برای ما، اما این جلسه دو ساعته باعث شد به حرفهای آن مردی فکر کنم که در این جلسه، از انتهای جمعیت جلو آمد تا بدون ترس و واهمه از اینکه ممکن است دستفروشان به او حملهور شوند، بگوید: «ما مسافران در مترو از دست دستفروشان آسایش نداریم».
گزارش از مریم روزبهانی
انتهای پیام
اگر چه این شرایط هر روزه مترو و واگنهای قطار است و دیدن آن امری عادی برای ما، اما این جلسه دو ساعته باعث شد به حرفهای آن مردی فکر کنم که در این جلسه، از انتهای جمعیت جلو آمد تا بدون ترس و واهمه از اینکه ممکن است دستفروشان به او حملهور شوند، بگوید: «ما مسافران در مترو از دست دستفروشان آسایش نداریم».
گزارش از مریم روزبهانی
انتهای پیام