کشتی شکسته باشی و لنگر بیاورد
از شانه هاش قایق دیگر بیاورد
هرجا دلت گرفت و پناهی نمانده بود
آغوشی از محبت مادر بیاورد
با او پرنده باشی و سرخوش رها شوی
هرلحظه عشق حالت بهتر بیاورد
وقتی به سنگ کینه دو بالت شکستهاند
مرهم برای زخم کبوتر بیاورد
شاعر شوی که بوسه ی او را غزل کنی
با خنده هاش مطلع محشر بیاورد
قلبش به روشنایی باران و نور بود
هرگز نشد که اشک مرا در بیاورد
اکنون سکوت رفتن او جار می کشد
دنیا چه ها که بر سر آدم نیاورد
دائم به غیر ناله و ماتم نیاورد
درکم کن و نپرس چرا دل شکسته ام
میشد نباشد او ، وَ دلم کم نیاورد ؟!
پرهای آرزوی مرا غم نشان گرفت
دیگر کسی نیاید و مرهم نیاورد
مرگی نشسته روی نفسهای خستهام
لعنت به روزگار که جز سم نیاورد
دنیا جهنمی است که آدم دچار شد
دیگر دوباره تاب جهنم نیاورد !
غمنامه مینویسم و دارم امید که _
این شعر خم به قامت عالم نیاورد
غزل پیوسته
از شانه هاش قایق دیگر بیاورد
هرجا دلت گرفت و پناهی نمانده بود
آغوشی از محبت مادر بیاورد
با او پرنده باشی و سرخوش رها شوی
هرلحظه عشق حالت بهتر بیاورد
وقتی به سنگ کینه دو بالت شکستهاند
مرهم برای زخم کبوتر بیاورد
شاعر شوی که بوسه ی او را غزل کنی
با خنده هاش مطلع محشر بیاورد
قلبش به روشنایی باران و نور بود
هرگز نشد که اشک مرا در بیاورد
اکنون سکوت رفتن او جار می کشد
دنیا چه ها که بر سر آدم نیاورد
دائم به غیر ناله و ماتم نیاورد
درکم کن و نپرس چرا دل شکسته ام
میشد نباشد او ، وَ دلم کم نیاورد ؟!
پرهای آرزوی مرا غم نشان گرفت
دیگر کسی نیاید و مرهم نیاورد
مرگی نشسته روی نفسهای خستهام
لعنت به روزگار که جز سم نیاورد
دنیا جهنمی است که آدم دچار شد
دیگر دوباره تاب جهنم نیاورد !
غمنامه مینویسم و دارم امید که _
این شعر خم به قامت عالم نیاورد
غزل پیوسته