جانا سخن مهر به گفتار نگنجد
در لفظ کم این معنی بسیار نگنجد
ز اندازه فزون است مرا مهرتو ای دوست
در قالب اندیشه به ناچار نگنجد
لبریز چنانم ز می عشق که دیگر
یک قطره در این ساغر سرشارنگنجد
تنگ است مرا سینه برای دل شیدا
در کنج قفس مرغ گرفتار نگنجد
بشنو ز زبان نِگهم تا به تو گوید
رازی که به صد دفتر و طومارنگنجد
مشکن ز رَه جور دل اهل هنر را
کاین درج گرانقدر به بازار نگنجد
در مکتب عشق تو شد استاد دل من
جانا سخن مهر به گفتار نگنجد