میراث


میراث

میراث باد می‌خزد و دلتنگی بوی نمناک غروب را در تن جاده می‌دمد خطوط موازی پیچ ها را خمیازه کنان می‌پیمایند و زندگی چهار زانو قلیان می‌کشد آفتاب می‌خندد روز شمار چرتکه می‌اندازد وشاعر:محبوبه کیوان نیا

میراث

باد می‌خزد
و
دلتنگی بوی نمناک غروب را
در تن جاده می‌دمد
خطوط موازی
پیچ ها را خمیازه کنان می‌پیمایند
و زندگی چهار زانو قلیان می‌کشد
آفتاب می‌خندد
روز شمار
چرتکه می‌اندازد
و بازار بی رونق سر به اسمان
نقش شام را،
بر حصیر حقیر گرسنه‌گان می‌کشد
جارچی جار می‌زند
ای بیگانگان خفته در کلبه‌‌های خویش
آرام بخوابید
نه به یاد آرید
و نه هیچکس را به پرسش
از خویش ، برانید
در این مزرع
ملخ‌ها در سایه‌ی مترسک‌ها می‌آرامند
و داس ها
خوشه‌های آرزو را
ناجوانمردانه درو می‌کنند
انجماد بر گسلهای بی آب
تا کرانه‌های تشنه‌ی دریا ،
پیش می‌رود
تا شنا را
برای ماهیان آزاد
افسانه گوید
سوز می‌آید و زمستان
از زیر کرسی
بر یلدای ادمیان می‌خندد
و فرزند آدم ،
هق هق کنان اشک حسرت
بر میراث هابیل می‌ریزد
.
.
او بر آفرینش شک دارد


محبوبه_شب

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


بهترین و زیباترین شعر درباره جشن خودکار برای کلاس سوم و چهارم ابتدایی