خواستم دل بسپارم به نگاهی که نشد


خواستم دل بسپارم به نگاهی که نشد

خواستم دل بسپارم به نگاهی که نشد سر خود را بدهم بر سر راهی که نشد  خواستم شاعرِ لبخند قشنگت باشم یوسف دل ببرم بر سر چاهی که نشد در شب موی تو همراه همه خاطره ها گم شوم در خط گیسوی سیاهی کهشاعر:علی ابرکان



خواستم دل بسپارم به نگاهی که نشد
سر خود را بدهم بر سر راهی که نشد

خواستم شاعرِ لبخند قشنگت باشم
یوسف دل ببرم بر سر چاهی که نشد

در شب موی تو همراه همه خاطره ها
گم شوم در خط گیسوی سیاهی که نشد

خواستم بین من و چشم تو افشا نشود
راز سربسته در آن خلوت ماهی که نشد

خواستم طرح تو را با قلم مژگانم
بکشم رویِ دلِ دفتر کاهی که نشد

گفتم این واقعه را شعر کنم تا شاید
بشود خاطره ی گاه به گاهی که نشد

پسر رعیت ده زد به سرش تا یکبار
ببرد دل ز کفِ دختر شاهی که نشد

علی ابرکان

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


عکس | قابی دیدنی از بازیگر زن پُرحاشیه در حرم امام رضا(ع)