دیدار


دیدار

درپشت میله های تن دلی را به زندان افکنده ام صبور سال ها در کوبش سهمگین به دیواره ی حصار اکنون خسته در تلاطمی آرام که آواز ضربان طبل گنگش از دور خوش نمی نشیند به گوش فرسودگی اش امانشاعر:بیژن شیخ زاده


درپشت میله های
تن
دلی را به زندان
افکنده ام
صبور
سال ها
در کوبش سهمگین
به دیواره ی حصار
اکنون
خسته
در تلاطمی آرام
که

آواز ضربان طبل گنگش
از دور خوش نمی نشیند
به گوش
فرسودگی اش
امان را بریده
یارای گریزی نیست
آن چنان که
توان به قامت ایستادن
هم آوای آه ای که
از عمق جان بر می آید
تا لحظه ای حسرت چالاکی
سالهای دور از برابر چشمان
کم سویش
چون شبحی گذر
کند


سپیدی موی
مرگ را خبر کرده است
به سان
برف پاکی نشسته بر قله
در گذرگاه
آفتاب
در تنگنای سفری که
قطره قطره
بر گونه اش
ذوب می شود



آوای آمدنت تندری نهفته
در راز
با شکوه خوفناکی
که هیچ آغوشی به انتظار
تو
با عشق
بال نمی گشاید


از کدام سو
به تاخت خواهی آمد
تا روح را به تاراج
و
پیکر خسته را
در سکوت مطلقی که آواز
ضربان طبلش را
بزرگوارنه
به ناچار
در یک صبوری محض
به امید
- رستاخیز
می بخشد

تا
نیمه گمشده خویش را
بیابد و
بر خیزد
و
از اسارت خاک
رهایی یابد
*

بدین سان است
که
دل
در آشوب
و
درگذر بار سنگین
تلخ ی تاریخ
نانوشته برده گی
بر دوش
در
هراسی که از دالان
تنگ و تاریک
گذر
و هر آینه وحشت را در محراب طاق بی ستاره ای
نه به سجده
به قامت
خاکسار
اقامه کند

تا
به شکرانه ی سکوت و تنهایی
به قضاوت و عدالتی به نشیند
که هر گز گونه ی فربه زمین را
نخراشیده

با این همه

در فراسوی
آن جهان
کسی
به انتظار نشسته است؟
تا
زمزمه ی سال های وهم داوری را
که فراپشت نهاده است
از یاد به برد
بی آنکه
ردای سپید را
چاک و به خشم
گلو بر ندرد
یا
هرگز نیمه گمشده
زیر تیغ تاریکی
ره
به میعادگاه
نخواهد گشود

و رستگاری
در ابدیت
معنای
خاک وسنگ و نوشته ای
به یادگار
از سفری در هزار توی
دالانی
که اگر بماند
به یاد.....
در خاطره ی به جا مانده
گلی بر سنگ
در وزش بی رحم
باد





حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


تست هوش تشخیص دو خواهر : کدام پسر 2 خواهر دارد؟