زخم پاییز


زخم پاییز

هنوز این کهنه¬سرباز و هنوز این جنگ بی¬پایان هنوز این لشکر خسته ، که مانده بر سر پیمان صدای درد می¬آید از این ویرانۀ وحشت صدای مردن برگی ، میان شاخه¬ها رقصان بهاری نیست ، یاری نیست ، اینجاشاعر:محسن صفدری

هنوز این کهنه¬سرباز و هنوز این جنگ بی¬پایان
هنوز این لشکر خسته ، که مانده بر سر پیمان

صدای درد می¬آید از این ویرانۀ وحشت
صدای مردن برگی ، میان شاخه¬ها رقصان

بهاری نیست ، یاری نیست ، اینجا زخم پاییز است
اصالت¬ها چه ارزان و شرافت قیمت یک نان

به روی چهرۀ مردم نقابی خوب و رنگین است
نمایش می¬دهد خس را به زیبایی یک انسان

چه رؤیایی ، چه فردایی ، در این هنگامۀ ماتم ؟
در این تزویر باورها در این ویرانی پنهان

وطن جولانگه سم ستوران سپاه شب
اسیر زخمۀ شمشیر خون¬آلود دژخیمان

حصار شب تنیده ریسمان آرزو در دل
اسارت در خیال و مانده در دستان زندانبان

شکسته بال پرواز و هوای آسمان ابری است
نشسته قطره بارانی به روی خنجر مژگان

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


«اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»، بهترین دعا و ظهور بزرگ‌ترین جایزه لیله الرغائب...