اگر روزی سحر آمد ز لبخندی خبر آمد


اگر روزی سحر آمد ز لبخندی خبر آمد

هزاران کوه هزار صخره هزاران دشت هزاردریا هر آن چیزی که می بینی پیامی هست برای ما هزار قطره شدند دریا هزار قلوه شدند کوهی من حتی با خودم قهرم در این دنیای مصنوعی شدم گم در درون خویش با صدشاعر:فرزین مرزوقی

اگر روزی سحر آمد ز لبخندی خبر آمد
هزاران کوه هزار صخره
هزاران دشت هزاردریا
هر آن چیزی که می بینی
پیامی هست برای ما

هزار قطره شدند دریا
هزار قلوه شدند کوهی
من حتی با خودم قهرم
در این دنیای مصنوعی

شدم گم در درون خویش
با صد زخم و هزاران نیش
عفونت کرده ذهن من
ی راه دیگری اندیش

دلم تنگ برای دل
برای کلبه ای از گل
کمی عطر نسیم صبح
برای سفره ی ساحل

مرا در خاک ، گورم کن
از این ذلت تو دورم کن
به اشک تلخ این دوره
خدایا تو قبولم کن

اگر روزی سحر آمد
ز لبخندی خبر آمد
تو ما را هم ی یادی کن
که از ریشه اثر آمد
فرزین.م

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


فیلم| رقص و آواز دختران در تلویزیون؛ صدا و سیما تابوشکنی کرد!