رویای آب روی پریشانی زمین
این خاطرات دشت پر از سنگ داغ بود
آمال گرگ و میش میان غروب سرخ
تا صبح صاف سلام درخت و رود
آواز کرکسان به دنبال لاشه ها
پیچیده توی گوش پر از حرف مفتش آه
ماهی بیار تا که ببارد خیال را
بر دوش دشت پر از نازنین و یاس
نامحرمان و حریفان و دوستان
آغوش میکشند برای سیاه و هیچ
روزی که روی مخمل پر رنگ باتلاق
خشمی به چشم لبالب شکوه را
با یک مداد قرمز آرام میکشم
دیگر چه فرق گر چه بخوانند بلبلان
آواز جشن هزاران بهار را .
این خاطرات دشت پر از سنگ داغ بود
آمال گرگ و میش میان غروب سرخ
تا صبح صاف سلام درخت و رود
آواز کرکسان به دنبال لاشه ها
پیچیده توی گوش پر از حرف مفتش آه
ماهی بیار تا که ببارد خیال را
بر دوش دشت پر از نازنین و یاس
نامحرمان و حریفان و دوستان
آغوش میکشند برای سیاه و هیچ
روزی که روی مخمل پر رنگ باتلاق
خشمی به چشم لبالب شکوه را
با یک مداد قرمز آرام میکشم
دیگر چه فرق گر چه بخوانند بلبلان
آواز جشن هزاران بهار را .