غزل ٤٣


غزل ٤٣

مرا به خاک نشاندی و قدردانِ توأم عقاب بودم و حال از کبوتران توأم عقاب بودم و عمری اسیر آزادی هزار شکر که حالا در آسمان توأم تو در درون منی مثل روز در دلِ شب من آن ستاره ی خاموش کهکشانشاعر:سعید رفیعی

مرا به خاک نشاندی و قدردانِ توأم
عقاب بودم و حال از کبوتران توأم

عقاب بودم و عمری اسیر آزادی
هزار شکر که حالا در آسمان توأم

تو در درون منی مثل روز در دلِ شب
من آن ستاره ی خاموش کهکشان توأم

شکسته بالم و از هیچ کس شکایت نیست
که سنگ خورده ی الطاف دوستان توأم

به طعنه گفته ای از باغ ما نخواهد چید!
چه چیدنی گُلِ من؟! من که باغبان توأم

نه عیب نیست سراغی نگیری از دلِ من
تو را چه نسبت با من که دیگران توأم

سعید رفیعی

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


تغییر فوق العاده زیبای خانم بازیگر سریال در پناه تو بعد 29 سال ! / انگار قالی کرمانه !