ویرانم


ویرانم

سلسله‌ی چشم تو ویرانم کرد گویی کز جهان به خراباتم کرد آن سرو بلندم که تو پایانم کرد چه کنم دل، بعد تو ناتوانم کرد یادت شبی گیج و پریشانم کرد تا سحرگه بسی نادم و نالانم کرد خاطر حزینت اندوهشاعر:عزت الله معمارباشی

سلسله‌ی چشم تو ویرانم کرد
گویی کز جهان به خراباتم کرد

آن سرو بلندم که تو پایانم کرد
چه کنم دل، بعد تو ناتوانم کرد

یادت شبی گیج و پریشانم کرد
تا سحرگه بسی نادم و نالانم کرد

خاطر حزینت اندوه جانکاهم کرد
دل به تمنایت ماند و پریشانم کرد

بر نه به جانم قدمی و مصفایم کن
آن دم که برایت؛ یک دل تماشایم کرد

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


انفجار حین مهار آتش در مغازه نقاشی خودرو در رشت