آمدی و ریختی برهم جهانم را
غرق یک دلشوره کردیکهکشانم را
تا کهمیخواهمبگویمدوستتدارم
مملو از تردید می بندی دهانم را
در درونم مثل یک بیماری مزمن
ناگهان در برگرفتی جسموجانم را
ساده دلکندی و حتیهم نمیدانی
غصه ات سوزاند مغز استخوانم را
غرق یک دلشوره کردیکهکشانم را
تا کهمیخواهمبگویمدوستتدارم
مملو از تردید می بندی دهانم را
در درونم مثل یک بیماری مزمن
ناگهان در برگرفتی جسموجانم را
ساده دلکندی و حتیهم نمیدانی
غصه ات سوزاند مغز استخوانم را