. .
. جانا چه شد که چشم غضب بر ما گرفته ای
. جان مرا به تیر انتظار شکیبا گرفته ای
. هر صبح صدا کنم تو را که ای آشنای من
. آخر چرا گوشه ز ما و ز دنیا گرفته ای
. با موج نور هر روز در سرای تو
. بینم که دوش فال مرا تنها گرفته ای
. صد باغ گل نشسته تماشای جلوه ات
. بغضم شکستی و به اشک راه تماشا گرفته ای
. قصد شکار داشت مگر تور چشم تو
. کز آبی بزرگ پاک فریبا گرفته ای
. شاید نوازش دست تو دردم شفا دهد
. یکدم بخانه ام بیا که راه مدارا گرفته ای
. شعری ز شهریار سخن ایران بخوان که گفت
. « چون شد که سایه از سرما وا گرفته ای »
. خسرو ز بخت منال گر تیره شب یلدا در آمدی
. با صبح روشن طبع ات چه دل ها گرفته ای
.
. تولد بنده در شب یلدا بوده است .
. جانا چه شد که چشم غضب بر ما گرفته ای
. جان مرا به تیر انتظار شکیبا گرفته ای
. هر صبح صدا کنم تو را که ای آشنای من
. آخر چرا گوشه ز ما و ز دنیا گرفته ای
. با موج نور هر روز در سرای تو
. بینم که دوش فال مرا تنها گرفته ای
. صد باغ گل نشسته تماشای جلوه ات
. بغضم شکستی و به اشک راه تماشا گرفته ای
. قصد شکار داشت مگر تور چشم تو
. کز آبی بزرگ پاک فریبا گرفته ای
. شاید نوازش دست تو دردم شفا دهد
. یکدم بخانه ام بیا که راه مدارا گرفته ای
. شعری ز شهریار سخن ایران بخوان که گفت
. « چون شد که سایه از سرما وا گرفته ای »
. خسرو ز بخت منال گر تیره شب یلدا در آمدی
. با صبح روشن طبع ات چه دل ها گرفته ای
.
. تولد بنده در شب یلدا بوده است .