جلد اول و دوم این مجموعه، نامههای ردوبدلشده بین سیمین و جلال، طی سفر سیمین به آمریکاست و جلد سوم، شامل نامههای این دو نویسنده تأثیرگذار به یکدیگر، در چند سفر مختلف طی سالهای ۴۱-۴۴ است. ایسنا در نوشته حاضر به جلد اول نامهها میپردازد.
سیمین دانشور، خالق رمان معروف و منتقدپسند «سووشون»، در شهریورماه ۱۳۳۱ با استفاده از بورس فولبرایت برای ادامه تحصیل ایران را به مقصد آمریکا (دانشگاه استنفورد) ترک میکند. حاصل این سفر که تا تیرماه ۱۳۳۲ به طول میانجامد، حدود ۲۰۰ نامه است که جلد نخست این کتاب را شامل میشود.
نامهها احساسی ضد و نقیض را در دانشور نشان میدهند؛ میل به ماندن و دلتنگی و بیتابی برای رفتن. شاید اگر جلال در کنار او میبود، ماندن را برمیگزید؛ زیرا ایران برای سیمین یعنی جلال و حتی درصدد است راهی برای سفر جلال نیز بیابد: «راجع به آمدن تو، من اگر بمیرم هم باید تو را به اینجا بکشانم و مطمئن باش که عاقبت اواخر اسفند خواهی آمد ...» (نامههای سیمین دانشور و جلال آل احمد، به اهتمام مسعود جعفری جزی، تهران، نیلوفر، ۱۳۸۲، ج ۱: ۱۴۴)؛ اما درینباره ناکام میماند.
نکته جالب در این نامهها، شباهت سیمین با «زری»، قهرمان رمان تاریخی «سووشون»، نوشتهشده در سال ۱۳۴۸ است؛ با همان دغدغهها و نگرانیها. حتی بعضی دغدغههای جلال نیز - که در نامهها بازتاب یافته - با «یوسف» سووشون مشترک است؛ برای نمونه سیمین در ۱۱ اسفند ۱۳۳۱ در بحبوحه نزدیک به وقایع کودتای ۲۸ مرداد به جلال که میداند درباره این وقایع بیتفاوت نمیماند، مینویسد: «عزیزم، مرگ من، تو را به هرچه میدانی قسم، دخالت در این آشوبها نکن و خودت را محض خاطر من از این دردسرها دور بدار. من دلم خواهد ترکید اگر مویی از سر تو کم بشود؛ تو را به هرچه نزد تو عزیز است قسم که خود را به آب و آتش نزن. خود را دور نگه بدار و با آن خانهای که تو داری، در مرکز شهر به خانه ما برو یا به خانه پدرت ...» (همان، ۳۰۰)
بهطور کلی شرح فراق و دلتنگی، دنیای تازه که سیمین با نگاهی کنجکاو و ستایشگر و نقادانه به آن مینگرد، دوستان، استادان، واحدهای درسی، کتابها و دغدغهها بهویژه نوشتن و نگرانیهای سیمین درباره ایران که در این بین اشارهای نیز به اوضاع سیاسی و اجتماعی کشور در آن سالهای سرنوشتساز دارد و...، مضمون نامهها را تشکیل میدهد:
دنیای تازه
دانشور در طول مدت اقامت در استنفورد، سفرهای کوتاهی به لسآنجلس، سانفرانسیسکو و مناطق اطراف نیز صورت میدهد. چنانکه در متن نامهها خواهیم دید، مشغله اصلی دانشور در این سفر تحصیل است؛ ولی طبعا کشف دنیای تازهای که آمریکا باشد و آشنایی با دانشجویانی که از سراسر جهان به استنفورد آمدهاند نیز، جاذبههای خاص خود را دارد. در بعضی نامهها دانشور با نگاه سفرنامهنویسی کنجکاو به جامعه آمریکا نظر میکند و در بعضی دیگر با نگاه شرقی و ایرانی خود. همانطور که اشاره شد، نگاه سیمین گاه ستایشگر و در مواقعی نقادانه است؛ در نامههایی نیز با تحلیلی جامعهشناختی به مقایسه ایران و آمریکا پرداخته است.
۱۴ شهریور ۱۳۳۱ مینویسد: «اینجا واقعا دیدنی است. خر تو خر عجیبی است. محصلین از تمام جهان ایرانی، فرانسوی، مصری، عرب، ایتالیایی، ژاپنی، برمهای و کرهای؛ خلاصه از تمام کشورهای دنیا اینجا گرد آمدهاند و سر میز شام آدم همهگونه گروهی میبیند... اطاق من طبقه هشتم است و در این اطاق اولا میتوان تمام ساختمانهای معروف را دید و چراغهای رنگین واقعا معرکه میکند و یک ترن از کنار اطاق من میگذرد و سر و صدا به حدی است که شباهت به عذاب چینی دارد.» (همان، ۳۶)
مسائل سیاسیاجتماعی
اشارههای سیاسی در نامههای سیمین به جلال اندک، اما پراهمیت است؛ زیرا در سالهای پیش از کودتای ۲۸ مرداد و آشفتگیهای سیاسی آن زمان نوشته شده است. در نامه ۲۰ اسفند ۱۳۳۱ به جلال، سیمین به پیشبینی یکی از استادان تاریخ دانشگاه استنفورد اشاره میکند: «استاد تاریخ میگفت سقوط مصدق حتمی است و من گفتم برای ما تازگی ندارد. همه قهرمانهایمان را همینطور از دست دادهایم. امیرکبیر، فراهانی و غیره و در کشوری مثل ما که دم به دم قهرمان به وجود نمیآید ...»
امیدی که در دل ایرانیان ریشه دوانده و به خشکی میگراید، از فحوای کلام سیمین در نامهها بهخوبی دریافتنی است. در زیر یکی از نامههای او که ابراز نگرانی از این بابت و فعالیتهای حزبی جلال است، آورده میشود:
دوشنبه ۲ مارچ ۱۹۵۳/۱۱ اسفند ۱۳۳۱
«... حواسم پیش تو بود و پیش اوضاع ایران بدبخت فلکزده. وقتی اینجا همه روزنامهها اینطور مینویسند آدم چه خیالها که نمیکند و به این دوری. کاش همانجا بودم. در آتش بودن بهتر است تا آدم در آتش نباشد هزار خیال درباره وطن و عزیزانش بکند، مخصوصا درباره تو. اصلا آنقدر خیالم ناراحت است که نزدیک است دق بکنم. صبح که پا شدم صبحانه که خوردم، روزنامه خبر اوضاع ایران را داده بود. من به مدرسه نرفتم؛ برگشتم خانه و تمام روزنامههای صبح را خواندم و دود از کلهام برخاست. بعد رفتم کلاس. دو ساعت درس داشتم. ظهر برگشتم و کاغذ عزیزت آمده بود و چه کاغذی! آشفته، پر از بیتابی و ناراحتی و یقین دارم نخواسته بودی وضع را به من خبر بدهی...
روزنامههای اینجا غوغا راه انداختهاند. تمام روزنامهها خبر ایران را سرمقاله کردهاند، به اسم بحران در ایران و اینطور که مینویسند میان آیتالله و مصدق به هم خورده از یک طرف، میان مصدق و شاه از طرف دیگر و کشمکش عجیبی ایجاد شده و تودهایها هم از آب گلآلود ماهی میگیرند. ولی خدا وجود دارد و همو وطن ما را نجات خواهد داد. امشب توی رختخواب گریه و به وطنم دعا خواهم کرد.
جلال عزیزم، اگر این هفته کاغذت نرسد، تلگراف خواهم کرد. همه کار را ول میکنم و خواهم آمد. اینجا میمیرم. همه ایرانیها ناراحت و نگرانند. چقدر امید بستیم. چه مغرور و سرافراز بودیم و حالا آیزنهاور همه احترام ما را به خودمان ازمان خواهد گرفت.» (همان، ۲۹۹ – ۳۰۰)
دلتنگیها و روابط عاطفی
دانشور و آل احمد در سالهای نگارش این نامهها زن و شوهری جواناند که دو سال از ازدواجشان میگذرد و احساسات عاشقانه و مسائل مرتبط با آن و روابط عاطفی و انسانی این دو و سعیشان در شناخت یکدیگر نیز، بخشی از نامهها را به خود اختصاص داده است.
چنانکه در خود نامهها خواهیم دید، دانشور به دلیل مشغلههای فراوان ناشی از زندگی در محیط جدید و گذراندن واحدهای درسی و نوشتن تکالیف و تحقیقاتی که باید برای کلاسهای درس انجام دهد، به اندازه آل احمد یا به عبارت بهتر آن چنان که آل احمد توقع دارد، به نامهنگاری اهمیت نمیدهد؛ اما آل احمد که پس از سالها بیسروسامانی بهتازگی در دانشور تکیهگاه و مایه آرامشی یافته بوده و با این سفر این آرامش را از دست داده است، غالبا از اختصار و کوتاهی نامههای دانشور گله دارد. آل احمد در جایی میگوید: «سه سال عادت کرده بودیم که غصههامان را به هم بگوییم... در کاغذ امروزت که دیدم یکی دو بار مطالب را درز گرفتهای، اوقاتم تلخ شد. بنویس و هرچه مفصلتر بنویس.» (ج ۲، ۲۲ شهریور ۳۱)
سیمین و جلال به عنوان زن و شوهر در سالهای آغازین زندگی زناشویی تقریبا با همان مسائل و مشکلات و همان نکات منفی و مثبتی درگیر بودهاند که ممکن است در زندگی بسیاری از زوجهای دیگر نیز وجود داشته باشد؛ ولی صراحت آنها در توصیف و تیزبینیشان در تجزیه و تحلیل این رابطه و نگاه متفاوتشان موجب شده نامهها در این باب نیز به اثری متفاوت تبدیل شود و تقابل دیدگاههای یک مرد برونگرا و تندخو با زنی شهودی و آرام جنبههای روانشناختی جالبی از رابطه پیچیده زن و مرد را که همواره در فرهنگ بشری مورد بحث بوده است، به ما نشان دهد.
همچنین دوری سیمین و جلال از همدیگر این مجال را برایشان فراهم آورده است تا قهر و آشتیهای قبلی خود را از نو بازنگری کنند. هرچند در طول همین سفر و نامهنگاری نیز یکی دو بار تندخویی جلال موجب قهر و آشتیهای تازهای میشود و به تعبیر دانشور «مشکلات میان زن و شوهر تعدیل میشود اما کاملا حل نمیشود.» (همان، ۱۱ آبان ۳۱)
از نوشتن
در خلال نامهها به مطالبی برمیخوریم که چگونگی تکوین ذوق ادبی این دو نویسنده یا چگونگی آفرینش بعضی از آثار آنها را تا حدودی روشن میکند.
«از اطاقک تلفن که درآمدم دیدم پاکت نسبتا کلفتی در جاکاغذیام هست. برداشتم و دیدم پاکت مارکداری است، از فصلنامه The pacific Specator. مات شدم. آمدم بالا بازش کردم. اول نامه جوف را خواندم که عینا برایت ترجمه میکنم: «خانم دانشور عزیز، سه داستان شما به وسیله پروفسور استگنر واصل شد. هیأت تحریریه، داستانهای جالب شما: نامهای برای وطنم و نرگس را پسندیدند و داستانهای مزبور در سال آینده در بخش ادبیات آسیا به چاپ خواهد رسید و شما حقالتألیف این دو داستان را که مجموعا صد و چهل دلار است، به وسیله دکتر استگنر دریافت خواهید داشت.» خداوندا، میدانستم که گرهها یکی بعد از دیگری باز میشود... بعد داستان نه هویتی نه چیزی یعنی داستان ویکی شومسکا بود که برگشت داده شده بود، با یک مدادپاکن... حق با آنها بود که این داستان را نپسندیده بودند. من محیط ویکی را تجربه نکرده بودم و موضوع اصلی داستان را که قطع کامل رابطه ویکی با گذشتهاش بود، خوب نپرورانیده بودم.» (همان، ص ۳۲۱)
از سوی دیگر نویسندهبودن آل احمد و دانشور دغدغه مشترک دیگری را فراهم آورده که همان نوشتن باشد و اصولا سفر دانشور به آمریکا در این دوره برای شرکت در دورههای آموزش نویسندگی خلاق و جمالشناسی بوده است. در بعضی نامهها دانشور مطالب مورد بحث را به گونهای تقریبا دقیق گزارش کرده است.
رد پای برخی از شخصیتهای داستانهای بعدی دانشور و آل احمد را نیز در لابهلای نامهها می توان دنبال کرد؛ مثلا در میان همکلاسیهای دانشور در استنفورد دختری فیلیپینی به اسم پسیتا نیز دیده میشود. بعدها در «جزیره سرگردانی» میبینیم که کلفت فیلیپینی خانواده پسیتا نام دارد.
در مجموع تصویری که از دانشور در این جلد از نامهها ترسیم شده، تصویر زن جوانی است که در عین حال که نگران مسائل وطن خود است و پیوندهای عاطفی استواری با شریک زندگی خود دارد، با شور و نشاط در تکاپوی کشف محیط تازه و شناخت و یادگیری است. نگاه روشن دانشور و اشتیاق او به دانستن و آفریدن در تقابل با تیرگیها و تباهیها و سرگشتگیهای زمانه در سراسر نامهها نمود آشکار دارد.
مریم قاسمی، کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی
انتهای پیام