نامه ای به دلبر


نامه ای به دلبر

مدتی هست تو ای دلبر من خبری از رخ چون ماهت نیست  سحر روز گذشته قلم خود بگرفتم دو لغت نامه نویسم بفرستم پی تو  یادم آمد که نشانی ز تو در ذهن و خیال منِ بی فکر نباشد و چنین بود که تصمیم گرفتم بهشاعر:فاطیما باقری

مدتی هست تو ای دلبر من
خبری از رخ چون ماهت نیست
سحر روز گذشته قلم خود بگرفتم دو لغت نامه نویسم بفرستم پی تو
یادم آمد که نشانی ز تو در ذهن و خیال منِ بی فکر نباشد
و چنین بود که تصمیم گرفتم به سفر توشه ببندم
تو ندانی
دربِدَر من پی تو گشتم و گشتم
شدم آواره ی صد کوچه ی تنهایی شب
نامه ات را بسپردم به نسیم سحری :
گفته بودم که تو در جان منی؟
مثل یک شیشه عطر
مایه آرامش این روح پریشان منی؟
آه اگر میشنوی میبینی اشک دو چشمم
بنما آن رخ چون ماهت وُ پیکی خبری سمت من از حالِ عزیزت بفرست
تا که قندان شکر در دل من آب شود
چون بیایی گذرت باعث اتمام پریشانی و غم
در من بی تاب شود

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


نماینده مجلس: در زمینه تعمیم سهام عدالت با بی عدالتی مواجه هستیم / قیمت خرید مسکن و اجا...