1 ـ پس از جنگ جهانی اول، مسوولان فرانسوی که همواره از تهاجم مجدد آلمان به کشورشان بیمناک بودند، مهمترین راه چاره را در این دیدند که با ساخت یک خط دفاعی مستحکم، کشور خود را در برابرارتش آلمان بیمه کنند. به همین خاطر با سرمایه ای هنگفت و در طی 10 سال، خط دفاعی ماژینو را به طول 322 کیلومتر در مرز خود با آلمان ساختند.


لیدل هارت (استراتژیست نامدار انگلیسی) بارها نسبت به دلخوش کردن بیهوده به این خط دفاعی هشدار داد اما فرانسه و هم پیمانان اش به آن توجه نکردند. در جنگ جهانی دوم، ژنرال گودریان (افسر تیزهوش آلمان) با یک حمله برق آسا از طریق جنگل آردن، خط دفاعی ماژینو را دور زد و فرانسه در زمانی نزدیک به 6 هفته سقوط کرد. سقوط خفت بار فرانسه در زمانی کوتاه، نشان داد که هشدارهای لیدل هارت چقدر درست و هوشمندانه بوده است. جالب اینجاست که پس از سقوط فرانسه، لیدل هارت از سوی برخی به خیانت متهم شد. استدلال اتهام زنندگان این بود که هشدارهای لیدل هارت در باره ی خط دفاعی ماژینو باعث شد ارتش آلمان هوشیار شود و نقشه ی حمله خود را از راهی دیگر و با استراتژی کارآمد و غافلگیرکننده ای به اجرا درآورد.


2 ـ با فرض اینکه امضا کنندگان و سینه چاکان برجام نیتی درست و وطن خواهانه داشته اند، اما از همان آغاز برای بسیاری از کارشناسان آینده نگر و دارای تفکر راهبردی روشن بود که برجام، همچون خط دفاعی ماژینو، یک خط دفاعیِ اغواگر اما برای سرنوشت کشور به شدت خطرناک است و راهی ست برای صدمه و آسیب های جدی به منافع ملی و حتی آینده ی سرزمینی. متأسفانه آقایان نه تنها به این هشدارهای عقلانی توجه نکردند، بلکه با ادبیاتی سراسر ریشخند و بعضا توهین آمیز با هشدار دهندگان روبرو شدند.

سوگمندانه آنکه، آقای حسن روحانی و تیم اش به همین مقدار بسنده نکردند و با اجرای یک باره ی تعهدات مندرج در برجام، بدون توجه به اینکه طرف مقابل چقدر در انجام تعهدات خود صادق است، عملا، ( و ناخواسته) همین خط دفاعی نصفه و نیمه ای را که به آن دلبسته بودند، به معبری برای تهاجم بیشتر به منافع کشور تبدیل کردند.

ولع سیری ناپذیر و شتاب غیرعقلانی برای امضای توافق نامه ای سرشار از ابهام و پرسش، و سپس انجام یک باره و یک طرفه ی تعهدات ازسوی دولت ایران، علائمی ضد ملی به غرب فرستاد و برای آمریکا و متحدان وقیح و بی شرم اش، انواع بسترها را برای تضییع حقوق ایران، گسترش فشارهای سیاسی و اقتصادی و امتیاز گیری های پی در پی پدید آورد. آنها با دریافت آن علائم (که نشان دهنده ی ضعف مفرط ایران و آمادگی اش برای پذیرش تعهداتی جدید بود) روز به روز بر فشارهای خود علیه ایران افزودند.

در واقع دلخوش کردن های خام و بی منطق به برجام و انفعال های مشمئز کننده در برابر غرب، نه تنها خرمهره ای از امتیاز را نیز برای ایران به ارمغان نیاورد، بلکه حیثیت و غرور ملی ایران را نیز لکه دار کرد.


3 ـ اقدام تروریستی و وقیحانه ی آمریکا در به شهادت رساندن سردار قاسم سلیمانی می تواند علل مختلفی داشته باشد (مثل دیوانگی ترامپ و تیم اش و...) اما اگر بخواهیم واقع گرایانه به صحنه نگاه کنیم، یکی از مهمترین دلائل این جنایت، اتکا به خط دفاعی ماژینو گونه ی برجام و رفتار منفعلانه و تسلیم طلبانه ای است که (بویژه از زمان خروج آمریکا از برجام) در برابر آمریکا و متحدان غربی اش در پیش گرفته شد و آنها را به این نتیجه رساند که می توانند به هر اقدامی علیه ایران دست بزنند و از هرگونه واکنش ایران در امان باشند. وگرنه، در طول چهل سال گذشته و علیرغم همه ی دشمنی های آمریکا علیه ملت ایران، آمریکایی ها هیچگاه جرأت و جسارت این را نداشتند که بخواهند آشکار و بدون پنهان کاری، یکی از ارکان کشور را به شکل فیزیکی مورد تعرض قرار دهند و او را ترور کنند.


4 ـ ترور سردار سلیمانی، تشییع حماسی پیکر پاک این قهرمان ملی که به احیا و تحکیم خیره کننده ی وحدت ملی انجامید، پاسخ قاطع و بدون تردید موشکی ایران به آمریکا و بیم و هراس آشکار رژیم آمریکا از پاسخ به حملات دفاعی ایران، نشان داد که تنها راه مدیریت هوشمندانه و عقلانی امروز و فردای میهن، احیا و تقویت منابع قدرت داخلی، سرمایه گذاری بر افزایش توانمندی های ملی (بویژه در بخش اقتصاد و تولید داخلی) اتکا به استراتژی مقاومت فعال در برابر زیاده خواهی های آمریکا و قطع امید از ورق پاره هایی چون برجام و وعده های مُفت دولت های غربی ست.